یادداشت تحلیلی علی مزروعی، عضو دفتر سیاسی جبهه مشارکت:
حکومت بر پایه عدل یا جور؟
در ادبیات علوم سیاسی معاصر تشکیل حکومت را یک شر ضروری می دانند چرا که نفس تجمیع قدرت و اقتدار مشروع و قانونی استعداد و قابلیت دیکتاتوری و استبداد را دارد و به عبارتی حکومت و بالطبع حاکمیت وحکومتگران حتی اگر از طریق رای شهروندان این تجمیع قدرت را بدست آورده باشند بطور بالقوه قدرتی را در اختیار دارند که اگر بر آنها نظارت نگردد بالفعل می تواند به قدرت سرکوب و اعمال دیکتاتوری بر سر همان رای دهندگان وارد آید و به شری وصف ناپذیر تبدیل گردد. اگر در دوران معاصر بر اصل تفکیک قوا، انتخاباتی بودن مسئولان قوای حکومتی و ادواری بودن و محدود بودن دوران مسئولیت، اعمال نظارت شهروندان از طریق جامعه مدنی با آزادی مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی، احزاب وتشکل ها و نهادهای مدنی و... همه برای این است که صدمات و ضررهای این شر ضروری را به حداقل و منافع حکومت برای شهروندان را به حداکثر برسانند.
اینکه تشکیل حکومت یک شر ضروری است نزدیکی فراوانی با کلام مولای متقیان امام علی (ع) در پاسخ این شعار خوارج که: " حکم نیست مگر برای خدا "دارد. امام در برابر اینان که با این استناد دینی عدم وجود و تشکیل حکومت را نتیجه می گرفتند فرمود :" این سخن حقی است که از آن اراده باطل می شود. آری درست است که حکم و فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری ( حکومتی ) نیک یا بد نیازمندند، تا مومنان در سایه حکومت به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حکومت زندگی کنند."
بخوبی ملاحظه می شود که مولا علی براصل ضرورت تشکیل حکومت ابرام می کنند واین از منظری کاملا عقلی و بالطبع دانش دینی آن حضرت برمی آید واینکه سایه حکومت باید بر سرهمه شهروندان بطور یکسان سایه افکن باشد وهمه از زندگی خود بهره و لذت برند ،و البته حضرت در ادامه این پاسخ مختصر اما پرمعنا و محتوا وظیفه حکومت و حکومتگران را این چنین بر می شمارند :" به وسیله حکومت، بیت المال (مالیات) جمع آوری می گردد و به کمک آن با دشمنان می توان مبارزه کرد. جاده ها امن و امان، و حق ضعیفان از قدرتمندان گرفته می شود. نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان می باشند ." ( نهج البلاغه ،خطبه 40 )
بنابراین از منظر عقلی و تاریخی و تجربی و ایضا دینی تشکیل حکومت در جوامع بشری و در دوران معاصر واحدهای ملی امری اجتناب ناپذیرو به عبارتی شر ضروری است و تنها فرقی که می توان برای آنها برشمرد در شکل و محتوای آنهاست. بدون آنکه بخواهم وارد این بحث شوم در ایران معاصرتلاشی شکل گرفت برای تشکیل حکومتی ذیل آموزه های اسلامی و سرانجام این تلاشها در انقلاب اسلامی برهبری امام خمینی تبلور یافت و با پیروزی این انقلاب نظام سیاسی « جمهوری اسلامی ایران » موجودیت یافت و براین ادعا که می خواهد الگویی نو را به جهانیان برای حکومتداری ارائه کند و راهی نو را پیش پای انسانها برای بهره گیری از مواهب دنیا و رستگاری در آخرت بگذارد و ...
براستی جوهره و محتوای این نظام که آنرا از بقیه نظام های سیاسی تجربه شده و مستقر متمایز و ممتاز می سازد چه بود یا می توانست باشد ؟ برپایه آموزه های دینی، که از زبان همه عالمان دینی مطرح می شد و در ادبیات مکتوب و شفاهی مستترو برجسته است، " عدالت " و " اخلاق " وجوه متمایز و ممتاز این نظام برشمرده می شد که باید محقق شود. از همه روشنتر در این ادبیات نص صریح آیات قران است که هیچ شک و شبهه ای را در این باره برجای نمی گذارد و اینکه حکومت دینی باید جوهره و محتوایش تحقق " عدالت " و " اخلاق " باشد. در ادامه فقط به موضوع " عدالت " می پردازم :
خداوند در آیه 25 سوره حدید می فرماید :« همانا ما پیامبران خودرا با ادله و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به برپایی عدل و قسط قیام نمایند و...»در واقع هدف غایی از ارسال رسل و انزال کتب توسط خداوند قیام به قسط و تحقق نظامی عادلانه در جوامع بشری بوده است که بدستان مومنان باید انجام گیرد و هرآنچه ما در آموزه های دینی داریم اعم از اصول نظری ( مثل توحید و نبوت و معاد ) یا احکام عملی ( نماز، روزه، حج، جهاد ،...) همه باید در خدمت تحقق این هدف باشد و حال اگر تشکیل حکومت را ضرورتی در این مسیر تلقی و آنرا بخشی ازوظیفه رسولان الهی و از جمله نبی مکرم اسلام بدانیم طبعا این حکومت باید تحقق بخش "عدالت "باشد.
ازاینروست که خداوند خطاب به داود پیامبر به عنوان حاکم می فرماید "« اى داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داورى كن و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مىروند به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند عذابى سختخواهند داشت .» (سوره ص، آیه 26 )در واقع حکومت و حکومتگران باید به حق و عدل در میان مردم عمل کنند تا حکومتشان توجیه دینی داشته باشد هرچند که این موضوع می تواند حکمی کلی حتی برای حکومت های غیر دینی باشد و شدت اینگونه عمل کردن آنچنان است که خداوند حتی به "عدالت " عمل کردن نسبت به دشمنان نیزفرمان داده است :« اى كسانى كه ايمان آوردهايد براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالتشهادت دهيد و البته نباید دشمنی گروهی شما را برآن است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر انجام مىدهيد آگاه است .» ( سوره مائده، آیه 5 ) و البته در این باره آیات و روایات بسیاری را می توان افزود اما خلاصه کلام اینکه حکومت دینی فقط و فقط با تحقق " عدالت " معنا و واقعیت می یابد و البته تفکر شیعی در اسلام با دواصل امامت و عدالت تاکید مضاعفی براین موضوع دارد که حاکمیت جز در سایه صلاحیت های خاص و عدالت ورزی ممکن نیست و اگر غیر از این باشد نوعی غصب و ظلم و حکومت جائرانه است.
بدون آنکه بخواهم وارد این بحث شوم که تحقق " عدالت " در عرصه حکومتداری چگونه ممکن می شود و به عبارتی نقشه راه و عملیاتی آن چیست ،که خود بحث مفصلی است، براین موضوع متمرکز می شوم که در نهایت این احساس و برداشت شهروندان از عملکرد حکومت و حکومتگران است که تحقق " عدالت " را محک می زند و اندازه می گیرد. به عبارت دیگر رضایتمندی شهروندان از عملکرد حکومت در این باره مهمترین شاخص تعیین کننده است که آنرا بطور دوره ای می توان از طریق نظر سنجی های علمی دریافت و در بهترین وجه می تواند در انتخابات ادواری خود را نشان دهد. حال سئوال مهمی که در سایه این بحث نظری هدف این مقال بوده است را مطرح می کنم و آن اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک حکومت دینی چقدر توانسته جوهره و محتوایی را که از آن انتظار می رفته و آن تحقق " عدالت " بوده است برآورده نماید ؟
به نظر می رسد که رخداد انتخابات اخیر ریاست جمهوری و پیامدهای پس از آن از این منظر باید مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد چراکه چرایی و ادامه حیات نظام را با سئوالات وابهامات فراوانی مواجه ساخته است و بر همه آنانی که ادعای دینداری و حکومتداری دارند باید به جد بدین موضوع اندیشه و چاره جویی نمایند البته اگر در این ادعا صادق باشند. به نظر می رسد که این انتخابات نشان داد که اکثریت مردم ( حتی آنانی که به احمدی نژاد رای دادند) عملکرد حکومت را در تحقق " عدالت " موفق نمی دانند و ناراضی اند و بخش قابل توجهی از اینان تلاش کردند که این نارضایتی را از طریق قانونی و بطور مسالمت آمیز نشان دهند اما برخورد حکومتگران با این عمل، که خود مسبب آن بودند، استفاده از داغ و درفش و زندان و در یک کلام قدرت سرکوب بود تا اینکه گوش شنوایی برای شنیدن این صدای اعتراض باشد! در واقع این نادیده گرفتن همان فرمانی بود که خداوند به داود داده بود که: " زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند"
متاسفانه باید گفت بسیاری از آنچه پس از انتخابات با مردم معترض در ایران انجام شد از راه خدا به در بود و علامت های سئوال فراوانی را پیش روی شهروندان مومن ایرانی و ناظران بیرونی در باره جوهره و محتوایی حکومتی بنام اسلام نهاده است. اینکه عده ای دل خوش دارند که برای حفظ نظام به هرکار و اقدامی می توان دست زد و برای رسیدن به این هدف استفاده از هر وسیله و انجام سرکوب و جنایتی را مجاز و مباح بدانند و در این مسیرمیدان را برای نیروهای خشنونت ورز از نوع خوارج یا ...گشاده دارند و با استفاده از شر قدرت بخواهند حاکمیت خود را تداوم بخشند قطعا این حکوکت دیگر حکومت دینی و برپایه عدل نیست بلکه حکومتی برپایه جور و ظلم خواهد بود. البته حکومتگران همچنان می توانند با تکیه بر ظواهر دینی برادعای دینی بودن حکومت پافشاری و ادامه حکومت دهند اما اینکه قاطبه شهروندان احساسشان از این حکومت " عدالت " نباشد و هر لحظه با خود فکر کنند که این " حکومت برپایه عدل است یا جور؟ "، و با توجه به عملکرد حکومت پاسخشان این نباشد که حکومت عادلانه است طبعا می تواند بتدریج به بی معنا و محتوا شدن حکومت دینی در ذهن و روح و روان شهروندان مسلمان ایرانی دامن زند والگویی شکست خورده از این تجربه را برجای گذارد. راقم این سطور که خود در معرض بازداشت و اتهام از گونه هایی است که اینروزها به فراوانی از رسانه غیرملی و تریبون های رسمی علیه اصلاح طلبان و معترضان بیان می شود به عالمان و دلسوزانی که مسئولیت حکومتی دارند و صادقانه دل در گرو اسلام و نه قدرت و مطامع دنیایی دارند هشدار و انذار می دهم که حکومت کردن در سایه سرکوب و ظلم هیچ تلازم و تلائمی با آموزه های دینی و شیعی ندارد و فرق حکومت دینی با دیگر حکومتها در همین عادلانه بودن و بر قلبها حکومت کردن است.
اینهایی که در برخی نهادها جا خوش کرده اند و سناریو می نویسند و به اجرا در می اورند تا آنجا که جز خود را و خودی هایی که آنها تعریف می کنند همه را برانداز و...می بینند بگونه ای که حتی چهره های انقلابی و مسئولان گذشته را از چرخه نظام خارج و به بیگانه وصل می کنند و...اینها به واقع دارند مسیر نظام را به بیراهه و جور می برند وسرانجامی بدفرجام برای این تجربه حکومتی می سازند. ای کاش مسئولان عالی رتبه نظام که نمی دانم نظرشان نسبت به این برخوردهای خشن و حکومت برباد ده چیست دستور می دادند یک نظر سنجی علمی از مردم بشود و میزان رضایت یا نارضایتی مردم را نسبت به عملکرد حکومت و حکومتگران اندازه می گرفتند و با تکیه بر آن دست به اصلاحات می زدند. اینکه حکومتگران ما بخواهند رفتاری همچون حاکمان گذشته در برخورد با معترضان و منتقدان در پیش گیرند جز آنکه نشانگر وجه شرحکومت و محتوای غیر دینی حکومت باشد معنای دیگری ندارد و البته همان سرانجامی را خواهد داشت که حکومت های گذشته داشتند. در یک کلام نظام جمهوری اسلامی ایران اگر می خواهد بماند و حفظ شود فقط با جوهره ومحتوای " عدالت " می تواند بماند و شرط لازم و کافی چنین رخدادی رضایت عامه مردم است در غیر اینصورت حکومت می تواند با سرکوب و ظلم و دیکتاتوری ادامه حیات دهد اما دیگر این یک حکومت دینی نیست بلکه نوعی حکومت استبداد دینی، که بدترین نوع استبدادهاست، و حکومت جور است، و این از امهات تفکر دینی و شیعی است که: " بهترین جهادها فریاد کلمه حق در پیشگاه حکومت جائر است."
در ادبیات علوم سیاسی معاصر تشکیل حکومت را یک شر ضروری می دانند چرا که نفس تجمیع قدرت و اقتدار مشروع و قانونی استعداد و قابلیت دیکتاتوری و استبداد را دارد و به عبارتی حکومت و بالطبع حاکمیت وحکومتگران حتی اگر از طریق رای شهروندان این تجمیع قدرت را بدست آورده باشند بطور بالقوه قدرتی را در اختیار دارند که اگر بر آنها نظارت نگردد بالفعل می تواند به قدرت سرکوب و اعمال دیکتاتوری بر سر همان رای دهندگان وارد آید و به شری وصف ناپذیر تبدیل گردد. اگر در دوران معاصر بر اصل تفکیک قوا، انتخاباتی بودن مسئولان قوای حکومتی و ادواری بودن و محدود بودن دوران مسئولیت، اعمال نظارت شهروندان از طریق جامعه مدنی با آزادی مطبوعات به عنوان رکن چهارم دموکراسی، احزاب وتشکل ها و نهادهای مدنی و... همه برای این است که صدمات و ضررهای این شر ضروری را به حداقل و منافع حکومت برای شهروندان را به حداکثر برسانند.
اینکه تشکیل حکومت یک شر ضروری است نزدیکی فراوانی با کلام مولای متقیان امام علی (ع) در پاسخ این شعار خوارج که: " حکم نیست مگر برای خدا "دارد. امام در برابر اینان که با این استناد دینی عدم وجود و تشکیل حکومت را نتیجه می گرفتند فرمود :" این سخن حقی است که از آن اراده باطل می شود. آری درست است که حکم و فرمانی جز فرمان خدا نیست، ولی اینها می گویند زمامداری جز برای خدا نیست، در حالی که مردم به زمامداری ( حکومتی ) نیک یا بد نیازمندند، تا مومنان در سایه حکومت به کار خود مشغول و کافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حکومت زندگی کنند."
بخوبی ملاحظه می شود که مولا علی براصل ضرورت تشکیل حکومت ابرام می کنند واین از منظری کاملا عقلی و بالطبع دانش دینی آن حضرت برمی آید واینکه سایه حکومت باید بر سرهمه شهروندان بطور یکسان سایه افکن باشد وهمه از زندگی خود بهره و لذت برند ،و البته حضرت در ادامه این پاسخ مختصر اما پرمعنا و محتوا وظیفه حکومت و حکومتگران را این چنین بر می شمارند :" به وسیله حکومت، بیت المال (مالیات) جمع آوری می گردد و به کمک آن با دشمنان می توان مبارزه کرد. جاده ها امن و امان، و حق ضعیفان از قدرتمندان گرفته می شود. نیکوکاران در رفاه و از دست بدکاران در امان می باشند ." ( نهج البلاغه ،خطبه 40 )
بنابراین از منظر عقلی و تاریخی و تجربی و ایضا دینی تشکیل حکومت در جوامع بشری و در دوران معاصر واحدهای ملی امری اجتناب ناپذیرو به عبارتی شر ضروری است و تنها فرقی که می توان برای آنها برشمرد در شکل و محتوای آنهاست. بدون آنکه بخواهم وارد این بحث شوم در ایران معاصرتلاشی شکل گرفت برای تشکیل حکومتی ذیل آموزه های اسلامی و سرانجام این تلاشها در انقلاب اسلامی برهبری امام خمینی تبلور یافت و با پیروزی این انقلاب نظام سیاسی « جمهوری اسلامی ایران » موجودیت یافت و براین ادعا که می خواهد الگویی نو را به جهانیان برای حکومتداری ارائه کند و راهی نو را پیش پای انسانها برای بهره گیری از مواهب دنیا و رستگاری در آخرت بگذارد و ...
براستی جوهره و محتوای این نظام که آنرا از بقیه نظام های سیاسی تجربه شده و مستقر متمایز و ممتاز می سازد چه بود یا می توانست باشد ؟ برپایه آموزه های دینی، که از زبان همه عالمان دینی مطرح می شد و در ادبیات مکتوب و شفاهی مستترو برجسته است، " عدالت " و " اخلاق " وجوه متمایز و ممتاز این نظام برشمرده می شد که باید محقق شود. از همه روشنتر در این ادبیات نص صریح آیات قران است که هیچ شک و شبهه ای را در این باره برجای نمی گذارد و اینکه حکومت دینی باید جوهره و محتوایش تحقق " عدالت " و " اخلاق " باشد. در ادامه فقط به موضوع " عدالت " می پردازم :
خداوند در آیه 25 سوره حدید می فرماید :« همانا ما پیامبران خودرا با ادله و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به برپایی عدل و قسط قیام نمایند و...»در واقع هدف غایی از ارسال رسل و انزال کتب توسط خداوند قیام به قسط و تحقق نظامی عادلانه در جوامع بشری بوده است که بدستان مومنان باید انجام گیرد و هرآنچه ما در آموزه های دینی داریم اعم از اصول نظری ( مثل توحید و نبوت و معاد ) یا احکام عملی ( نماز، روزه، حج، جهاد ،...) همه باید در خدمت تحقق این هدف باشد و حال اگر تشکیل حکومت را ضرورتی در این مسیر تلقی و آنرا بخشی ازوظیفه رسولان الهی و از جمله نبی مکرم اسلام بدانیم طبعا این حکومت باید تحقق بخش "عدالت "باشد.
ازاینروست که خداوند خطاب به داود پیامبر به عنوان حاکم می فرماید "« اى داوود ما تو را در زمين خليفه [و جانشين] گردانيديم پس ميان مردم به حق داورى كن و زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند در حقيقت كسانى كه از راه خدا به در مىروند به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كردهاند عذابى سختخواهند داشت .» (سوره ص، آیه 26 )در واقع حکومت و حکومتگران باید به حق و عدل در میان مردم عمل کنند تا حکومتشان توجیه دینی داشته باشد هرچند که این موضوع می تواند حکمی کلی حتی برای حکومت های غیر دینی باشد و شدت اینگونه عمل کردن آنچنان است که خداوند حتی به "عدالت " عمل کردن نسبت به دشمنان نیزفرمان داده است :« اى كسانى كه ايمان آوردهايد براى خدا به داد برخيزيد [و] به عدالتشهادت دهيد و البته نباید دشمنی گروهی شما را برآن است و از خدا پروا داريد كه خدا به آنچه انجام دارد كه عدالت نكنيد عدالت كنيد كه آن به تقوا نزديكتر انجام مىدهيد آگاه است .» ( سوره مائده، آیه 5 ) و البته در این باره آیات و روایات بسیاری را می توان افزود اما خلاصه کلام اینکه حکومت دینی فقط و فقط با تحقق " عدالت " معنا و واقعیت می یابد و البته تفکر شیعی در اسلام با دواصل امامت و عدالت تاکید مضاعفی براین موضوع دارد که حاکمیت جز در سایه صلاحیت های خاص و عدالت ورزی ممکن نیست و اگر غیر از این باشد نوعی غصب و ظلم و حکومت جائرانه است.
بدون آنکه بخواهم وارد این بحث شوم که تحقق " عدالت " در عرصه حکومتداری چگونه ممکن می شود و به عبارتی نقشه راه و عملیاتی آن چیست ،که خود بحث مفصلی است، براین موضوع متمرکز می شوم که در نهایت این احساس و برداشت شهروندان از عملکرد حکومت و حکومتگران است که تحقق " عدالت " را محک می زند و اندازه می گیرد. به عبارت دیگر رضایتمندی شهروندان از عملکرد حکومت در این باره مهمترین شاخص تعیین کننده است که آنرا بطور دوره ای می توان از طریق نظر سنجی های علمی دریافت و در بهترین وجه می تواند در انتخابات ادواری خود را نشان دهد. حال سئوال مهمی که در سایه این بحث نظری هدف این مقال بوده است را مطرح می کنم و آن اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک حکومت دینی چقدر توانسته جوهره و محتوایی را که از آن انتظار می رفته و آن تحقق " عدالت " بوده است برآورده نماید ؟
به نظر می رسد که رخداد انتخابات اخیر ریاست جمهوری و پیامدهای پس از آن از این منظر باید مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد چراکه چرایی و ادامه حیات نظام را با سئوالات وابهامات فراوانی مواجه ساخته است و بر همه آنانی که ادعای دینداری و حکومتداری دارند باید به جد بدین موضوع اندیشه و چاره جویی نمایند البته اگر در این ادعا صادق باشند. به نظر می رسد که این انتخابات نشان داد که اکثریت مردم ( حتی آنانی که به احمدی نژاد رای دادند) عملکرد حکومت را در تحقق " عدالت " موفق نمی دانند و ناراضی اند و بخش قابل توجهی از اینان تلاش کردند که این نارضایتی را از طریق قانونی و بطور مسالمت آمیز نشان دهند اما برخورد حکومتگران با این عمل، که خود مسبب آن بودند، استفاده از داغ و درفش و زندان و در یک کلام قدرت سرکوب بود تا اینکه گوش شنوایی برای شنیدن این صدای اعتراض باشد! در واقع این نادیده گرفتن همان فرمانی بود که خداوند به داود داده بود که: " زنهار از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در كند"
متاسفانه باید گفت بسیاری از آنچه پس از انتخابات با مردم معترض در ایران انجام شد از راه خدا به در بود و علامت های سئوال فراوانی را پیش روی شهروندان مومن ایرانی و ناظران بیرونی در باره جوهره و محتوایی حکومتی بنام اسلام نهاده است. اینکه عده ای دل خوش دارند که برای حفظ نظام به هرکار و اقدامی می توان دست زد و برای رسیدن به این هدف استفاده از هر وسیله و انجام سرکوب و جنایتی را مجاز و مباح بدانند و در این مسیرمیدان را برای نیروهای خشنونت ورز از نوع خوارج یا ...گشاده دارند و با استفاده از شر قدرت بخواهند حاکمیت خود را تداوم بخشند قطعا این حکوکت دیگر حکومت دینی و برپایه عدل نیست بلکه حکومتی برپایه جور و ظلم خواهد بود. البته حکومتگران همچنان می توانند با تکیه بر ظواهر دینی برادعای دینی بودن حکومت پافشاری و ادامه حکومت دهند اما اینکه قاطبه شهروندان احساسشان از این حکومت " عدالت " نباشد و هر لحظه با خود فکر کنند که این " حکومت برپایه عدل است یا جور؟ "، و با توجه به عملکرد حکومت پاسخشان این نباشد که حکومت عادلانه است طبعا می تواند بتدریج به بی معنا و محتوا شدن حکومت دینی در ذهن و روح و روان شهروندان مسلمان ایرانی دامن زند والگویی شکست خورده از این تجربه را برجای گذارد. راقم این سطور که خود در معرض بازداشت و اتهام از گونه هایی است که اینروزها به فراوانی از رسانه غیرملی و تریبون های رسمی علیه اصلاح طلبان و معترضان بیان می شود به عالمان و دلسوزانی که مسئولیت حکومتی دارند و صادقانه دل در گرو اسلام و نه قدرت و مطامع دنیایی دارند هشدار و انذار می دهم که حکومت کردن در سایه سرکوب و ظلم هیچ تلازم و تلائمی با آموزه های دینی و شیعی ندارد و فرق حکومت دینی با دیگر حکومتها در همین عادلانه بودن و بر قلبها حکومت کردن است.
اینهایی که در برخی نهادها جا خوش کرده اند و سناریو می نویسند و به اجرا در می اورند تا آنجا که جز خود را و خودی هایی که آنها تعریف می کنند همه را برانداز و...می بینند بگونه ای که حتی چهره های انقلابی و مسئولان گذشته را از چرخه نظام خارج و به بیگانه وصل می کنند و...اینها به واقع دارند مسیر نظام را به بیراهه و جور می برند وسرانجامی بدفرجام برای این تجربه حکومتی می سازند. ای کاش مسئولان عالی رتبه نظام که نمی دانم نظرشان نسبت به این برخوردهای خشن و حکومت برباد ده چیست دستور می دادند یک نظر سنجی علمی از مردم بشود و میزان رضایت یا نارضایتی مردم را نسبت به عملکرد حکومت و حکومتگران اندازه می گرفتند و با تکیه بر آن دست به اصلاحات می زدند. اینکه حکومتگران ما بخواهند رفتاری همچون حاکمان گذشته در برخورد با معترضان و منتقدان در پیش گیرند جز آنکه نشانگر وجه شرحکومت و محتوای غیر دینی حکومت باشد معنای دیگری ندارد و البته همان سرانجامی را خواهد داشت که حکومت های گذشته داشتند. در یک کلام نظام جمهوری اسلامی ایران اگر می خواهد بماند و حفظ شود فقط با جوهره ومحتوای " عدالت " می تواند بماند و شرط لازم و کافی چنین رخدادی رضایت عامه مردم است در غیر اینصورت حکومت می تواند با سرکوب و ظلم و دیکتاتوری ادامه حیات دهد اما دیگر این یک حکومت دینی نیست بلکه نوعی حکومت استبداد دینی، که بدترین نوع استبدادهاست، و حکومت جور است، و این از امهات تفکر دینی و شیعی است که: " بهترین جهادها فریاد کلمه حق در پیشگاه حکومت جائر است."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر