توازن قدرت تخریب با ترمیم
عباس عبدی
چندي پيش فيلم کوتاهي را در اينترنت ديدم که وسيله يي تا حدي شبيه بيل مکانيکي بود و به وسيله يک نفر در جنگل استفاده مي شد.
اين وسيله درخت هاي عظيم را قطع مي کرد، سپس شاخ و برگ هاي اضافي و پوست آن را مي کند و بعد آن را به قطعات احتمالاً سه متري تقسيم مي کرد تا خودروي مخصوص آن را به کارخانه حمل کند. تقريباً در مدت 5/2 تا 3 دقيقه، شش درخت بزرگ را بريد و پوست کند و قطعه قطعه کرد. به عبارت ديگر در هر ساعت حداقل 120 درخت را قطع مي کرد و اگر 10 ساعت در روز کار کند، يک نفر با اين وسيله قادر است روزانه مساحت جنگل را به اندازه 1200 اصله درخت نابود کند، و طبيعي است اگر صد دستگاه از آن در روز فعال باشند، زمان کوتاهي نخواهد گذشت که کل جنگل هاي يک منطقه را صاف و بيابان کند.اما بايد بدانيد در کشورهايي که اين وسيله را دارند، نه تنها سطح جنگل ها کم نمي شود، بلکه کاهش هاي چند دهه گذشته سطح جنگل هايشان نيز در حال ترميم شدن است. کشورهايي که بيشترين استفاده را از چوب و جنگل مي کنند، و با ارزان ترين قيمت آن را توليد مي کنند، در مقابل به بهترين شکلي به موازات اين خرابي گسترده، در حال ترميم آن جنگل ها هستند. خوشبختانه هنوز اين وسيله در ايران ديده نشده است (شايد هم من خبر ندارم) زيرا ما هنوز به اندازه اره برقي که قدرت تخريبي آن در برابر اين وسيله بسيار اندک است، قدرت ترميمي لازم را به دست نياورده ايم، به همين دليل سطح جنگل ها و مجاري تنفسي کشور در حال کاهش است.ما قدرت تخريبي يعني اره برقي را از خارج وارد کرده ايم، اما قدرت ترميمي آنها را نه، و ظاهراً علاقه يي هم به آن نداريم. به همين دليل است که روز به روز شاهد تخريب مواردي از محيط طبيعي يا اجتماعي خود هستيم، بدون آنکه ترميم مناسبي صورت دهيم. محيط زيست يک نمونه آن است.مردم سوئيس به طور قطع و يقين سطح مصرف بسيار بالاتري از ما دارند، و اکثر کالاهاي مصرفي آنها نيز بسته بندي شده است و پس از مصرف توليد زباله انبوه مي کند، اما کافي است شما يک بار از کرج به چالوس برويد و حجم زباله هايي که در کناره هاي جاده مذکور ديده مي شود با حجم زباله هايي را که مثلاً در جاده هاي منتهي به برن يا ژنو است مقايسه کنيد، کوه در برابر مشت، قدرت مصرف کنندگي ما بالا رفته است، اما فرهنگ و قدرت حفظ محيط زيست ما در نقطه صفر درجا مي زند، اگر عقب تر نرفته باشد. چند روز پيش به مناسبت نيمه شعبان در خيابان شربت مي دادند که دو ليوان به ماشين جلويي ما دادند، دويست متر جلوتر ديديم که دو ليوان از دو طرف پنجره روانه سطح خيابان شد، مدل خودرو را هم نگويم بهتر است که بروز اين رفتار فقير و غني ندارد.عين اين وضعيت در سياست هم وجود دارد. حکومت ها قدرت هاي تخريبي عظيمي عليه منتقدان و مخالفان خود دارند، از اسلحه گرفته تا پول، از تسلط بر رسانه گرفته تا دستگيري و زندان، از ايجاد تبعيض هاي ناروا عليه منتقدان گرفته تا لحاظ کردن امتيازات نارواتر به نفع کارگزاران حکومتي؛ همه و همه ابزارهاي تخريبي هستند که در اختيار دولت ها قرار دارند، اما دولت هاي توسعه يافته به موازات کاربرد هر يک از اين ابزارهاي تخريب، خود را موظف مي دانند شيوه هاي ترميمي را نيز با شدت و قدرت بيشتر به کار ببرند، هر درختي را که قطع مي کنند، حداقل يک درخت به جاي آن مي کارند، هر مصرفي را که زياد مي کنند، حتماً شيوه جمع آوري زباله آن را نيز نهادينه مي کنند، در غير اين صورت ديري نخواهد گذشت که انسان ها و جامعه آنها از سوي زباله ها محاصره و نابود شوند، ديري نمي گذرد که در جهان بدون جنگل، همه از خفگي خواهند مرد، و اين قاعده يي است که در سياست و کشورداري هم صادق است. شايد بريدن يک درخت و صد درخت يا ريختن يک کيلو و صد کيلو زباله از سوي من يا شما به تنهايي موجب اتفاقي نشود، اما هنگامي که مي بينيم، هر روز و از سوي هر کس اين کار تکرار مي شود و به جاي آن هيچ اقدام ترميمي صورت نمي گيرد، منطقاً مي توانيم بگوييم در آينده يي نه چندان دور با چه وضعي مواجه مي شويم. تخريب هاي سياسي عليه منتقدان نيز همين طور است.ظاهراً قرار نيست آن کسي که پشت ماشين نابودکننده جنگل نشسته، شخصاً نيز جنگل را ترميم کند، در واقع نظام حاکم بر اداره جنگل است که بايد به بخش ترميم نيز به موازات تخريب و حتي بيش از آن توجه داشته باشد.در سياست نيز نيروهاي زيادي هستند که قادرند وظيفه تخريب را با دستگيري و انواع و اقسام رفتارهاي ديگر به بدترين شکل انجام دهند، طبعاً وظيفه آنان هم ترميم سياسي نيست، اما اگر در مقام مديريت کلي جامعه بخش هاي ترميمي را فعال نکنيم، طبعاً فقط بخش تخريب با سرعت هرچه تمام تر به جلو مي رود، و آنچه از خود به جاي مي گذارد، زمين سوخته يي است که نفس کشيدن را بر تخريب چي ها هم سخت خواهد کرد.حتماً اين ضرب المثل معروف را شنيده ايد که گروهي ايراني خيابان را حفر مي کردند و گروه ديگر آن را پر مي کردند بدون اينکه اتفاق خاص ديگري رخ دهد. در نهايت معلوم شد گروه لوله گذار که بايد لوله ها را در محل حفرشده قرار مي دادند، آن روز سر کار نيامده بودند، ولي اين دو گروه بدون توجه به غيبت آنان کار خود را انجام مي دادند، اميدوارم در سياست با اين طنز مواجه نشويم، اگر اصولاً گروه لوله گذاري از ابتدا در نظر گرفته شده باشد.
منبع:اعتماد
عباس عبدی
چندي پيش فيلم کوتاهي را در اينترنت ديدم که وسيله يي تا حدي شبيه بيل مکانيکي بود و به وسيله يک نفر در جنگل استفاده مي شد.
اين وسيله درخت هاي عظيم را قطع مي کرد، سپس شاخ و برگ هاي اضافي و پوست آن را مي کند و بعد آن را به قطعات احتمالاً سه متري تقسيم مي کرد تا خودروي مخصوص آن را به کارخانه حمل کند. تقريباً در مدت 5/2 تا 3 دقيقه، شش درخت بزرگ را بريد و پوست کند و قطعه قطعه کرد. به عبارت ديگر در هر ساعت حداقل 120 درخت را قطع مي کرد و اگر 10 ساعت در روز کار کند، يک نفر با اين وسيله قادر است روزانه مساحت جنگل را به اندازه 1200 اصله درخت نابود کند، و طبيعي است اگر صد دستگاه از آن در روز فعال باشند، زمان کوتاهي نخواهد گذشت که کل جنگل هاي يک منطقه را صاف و بيابان کند.اما بايد بدانيد در کشورهايي که اين وسيله را دارند، نه تنها سطح جنگل ها کم نمي شود، بلکه کاهش هاي چند دهه گذشته سطح جنگل هايشان نيز در حال ترميم شدن است. کشورهايي که بيشترين استفاده را از چوب و جنگل مي کنند، و با ارزان ترين قيمت آن را توليد مي کنند، در مقابل به بهترين شکلي به موازات اين خرابي گسترده، در حال ترميم آن جنگل ها هستند. خوشبختانه هنوز اين وسيله در ايران ديده نشده است (شايد هم من خبر ندارم) زيرا ما هنوز به اندازه اره برقي که قدرت تخريبي آن در برابر اين وسيله بسيار اندک است، قدرت ترميمي لازم را به دست نياورده ايم، به همين دليل سطح جنگل ها و مجاري تنفسي کشور در حال کاهش است.ما قدرت تخريبي يعني اره برقي را از خارج وارد کرده ايم، اما قدرت ترميمي آنها را نه، و ظاهراً علاقه يي هم به آن نداريم. به همين دليل است که روز به روز شاهد تخريب مواردي از محيط طبيعي يا اجتماعي خود هستيم، بدون آنکه ترميم مناسبي صورت دهيم. محيط زيست يک نمونه آن است.مردم سوئيس به طور قطع و يقين سطح مصرف بسيار بالاتري از ما دارند، و اکثر کالاهاي مصرفي آنها نيز بسته بندي شده است و پس از مصرف توليد زباله انبوه مي کند، اما کافي است شما يک بار از کرج به چالوس برويد و حجم زباله هايي که در کناره هاي جاده مذکور ديده مي شود با حجم زباله هايي را که مثلاً در جاده هاي منتهي به برن يا ژنو است مقايسه کنيد، کوه در برابر مشت، قدرت مصرف کنندگي ما بالا رفته است، اما فرهنگ و قدرت حفظ محيط زيست ما در نقطه صفر درجا مي زند، اگر عقب تر نرفته باشد. چند روز پيش به مناسبت نيمه شعبان در خيابان شربت مي دادند که دو ليوان به ماشين جلويي ما دادند، دويست متر جلوتر ديديم که دو ليوان از دو طرف پنجره روانه سطح خيابان شد، مدل خودرو را هم نگويم بهتر است که بروز اين رفتار فقير و غني ندارد.عين اين وضعيت در سياست هم وجود دارد. حکومت ها قدرت هاي تخريبي عظيمي عليه منتقدان و مخالفان خود دارند، از اسلحه گرفته تا پول، از تسلط بر رسانه گرفته تا دستگيري و زندان، از ايجاد تبعيض هاي ناروا عليه منتقدان گرفته تا لحاظ کردن امتيازات نارواتر به نفع کارگزاران حکومتي؛ همه و همه ابزارهاي تخريبي هستند که در اختيار دولت ها قرار دارند، اما دولت هاي توسعه يافته به موازات کاربرد هر يک از اين ابزارهاي تخريب، خود را موظف مي دانند شيوه هاي ترميمي را نيز با شدت و قدرت بيشتر به کار ببرند، هر درختي را که قطع مي کنند، حداقل يک درخت به جاي آن مي کارند، هر مصرفي را که زياد مي کنند، حتماً شيوه جمع آوري زباله آن را نيز نهادينه مي کنند، در غير اين صورت ديري نخواهد گذشت که انسان ها و جامعه آنها از سوي زباله ها محاصره و نابود شوند، ديري نمي گذرد که در جهان بدون جنگل، همه از خفگي خواهند مرد، و اين قاعده يي است که در سياست و کشورداري هم صادق است. شايد بريدن يک درخت و صد درخت يا ريختن يک کيلو و صد کيلو زباله از سوي من يا شما به تنهايي موجب اتفاقي نشود، اما هنگامي که مي بينيم، هر روز و از سوي هر کس اين کار تکرار مي شود و به جاي آن هيچ اقدام ترميمي صورت نمي گيرد، منطقاً مي توانيم بگوييم در آينده يي نه چندان دور با چه وضعي مواجه مي شويم. تخريب هاي سياسي عليه منتقدان نيز همين طور است.ظاهراً قرار نيست آن کسي که پشت ماشين نابودکننده جنگل نشسته، شخصاً نيز جنگل را ترميم کند، در واقع نظام حاکم بر اداره جنگل است که بايد به بخش ترميم نيز به موازات تخريب و حتي بيش از آن توجه داشته باشد.در سياست نيز نيروهاي زيادي هستند که قادرند وظيفه تخريب را با دستگيري و انواع و اقسام رفتارهاي ديگر به بدترين شکل انجام دهند، طبعاً وظيفه آنان هم ترميم سياسي نيست، اما اگر در مقام مديريت کلي جامعه بخش هاي ترميمي را فعال نکنيم، طبعاً فقط بخش تخريب با سرعت هرچه تمام تر به جلو مي رود، و آنچه از خود به جاي مي گذارد، زمين سوخته يي است که نفس کشيدن را بر تخريب چي ها هم سخت خواهد کرد.حتماً اين ضرب المثل معروف را شنيده ايد که گروهي ايراني خيابان را حفر مي کردند و گروه ديگر آن را پر مي کردند بدون اينکه اتفاق خاص ديگري رخ دهد. در نهايت معلوم شد گروه لوله گذار که بايد لوله ها را در محل حفرشده قرار مي دادند، آن روز سر کار نيامده بودند، ولي اين دو گروه بدون توجه به غيبت آنان کار خود را انجام مي دادند، اميدوارم در سياست با اين طنز مواجه نشويم، اگر اصولاً گروه لوله گذاري از ابتدا در نظر گرفته شده باشد.
منبع:اعتماد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر