تقدیم به سعید حجاریان
فرایند شخصی شدن قدرت در ایران در دو دهه اخیر/ قسمت اول
جلیل صالح پور
«شخصی شدن قدرت در ایران در دو دهه اخیر»، عنوان مقالهای تحلیلی است به قلم جلیل صالحپور که به تحولات قدرت در ایران در دو دهه گذشته میپردازد. این مقاله از امروز در ۵ شماره متوالی منتشر خواهد شد. صاحب این قلم، این یادداشت تحلیلی را به سعید حجاریان تقدیم کرده است. بخش اول این مقاله به شرح زیر است:
درآمد و سابقه بحث: تحولات چند هفتۀ اخیر اعم از مناظرۀ تاریخی بین میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد، تقلب گسترده در انتخابات، تایید انتخابات توسط رهبری، سرکوب خونین و شدید معترضان، خطبه های اکبر هاشمی رفسنجانی، همه و همه پرسش های بسیاری را در برابر ناظران قرار داده است، و تحلیل گران را بر آن داشته تا به تبیین وقایع مذکور بپردازند، و عوامل متعدد و بعضاً متعارضی را برای توضیح حوادث فوق پررنگ نمایند. به نظر می رسد یکی از فرایندهایی که به فهم بخشی از حوادث رخ داده در هفته های اخیر کمک می کند فرایند شخصی شدن قدرت است، فرایندی که تقریبا از اوایل زعامت رهبر فعلی نظام آغاز شده وبا طی فراز و نشیب هایی در سال های اخیر شتاب بی سابقه ای گرفته است.
منظور از فرایند شخصی شدن قدرت آن است که کلیۀ روابط موجود در رژیم سیاسی بین مرکز اصلی قدرت و نخبگان، نهادها، و سازمانهای دیگر مبتنی بر یک رابطۀ ارادتمندانه شود. مقامات فرودست که به مرکز اصلی قدرت ارادت می ورزند، صرفا مطیع اوامر باشند و چون و چرا نکنند. نه شایسته سالاری، که ارادت به مقام مافوق معیار اصلی برای عزل و نصب ها باشد. کیش شخصیت از ویژگی های دیگر فرایند شخصی شدن است. پیشبرندگان این فرایند تلاش می کنند نوعی وجهۀ کاریزمایی پیرامون شخص فرمانروا ایجاد کنند. جنبۀ دیگر فرایند شخصی شدن پررنگ شدن گرایش های دودمانگرایانه و پررنگ شدن اعضای خانوادۀ شخص فرمانروا در تصمیم گیری های رژیم است.
با روشن شدن تعریف فرایند شخصی شدن و نگاهی اجمالی به تاریخ سی سالۀ رژیم جمهوری اسلامی می توان مشاهده کرد که از اوایل زعامت رهبر فعلی نظام پایه ریزی چنین نظمی در ساحت سیاسی ایران آغاز شد، و سعی اصلی بر آن قرار گرفت که نظمی با مختصات فوق جایگزین نظم موجود در ساختار سیاسی ایران گردد. به عنوان مثال اولین جایی که رهبر بر آن تمرکز نمود سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. او از همان ابتدا تلاش نمود که رابطه ای مبتنی بر علقه های مرید و مرادانه با فرماندهان عالی رتبۀ سپاه ایجاد کند. رابطۀ شخصی و ارادتمندانۀ فرماندهان سپاه با شخص خودش را معیار اصلی عزل و نصب ها و ترفیع ها یا تنزل ها قرار دهد. و به این ترتیب به جای اینکه با غیر شخصی کردن روابط، مجموعۀ سپاه را مشمول فرایند حرفه ای شدن کند و آن را تبدیل به یک نیروی نظامی حرفه ای و غیرسیاسی نماید، این نیرو را هر چه بیشتر دستخوش مناسبات شخصی و غیرحرفه ای ساخت. برای پیش بردن این پروژه، در اولین موج تصفیه کلیۀ فرماندهان سپاه مانند داوود کریمی که علاقه یا ارادتی به قائم مقام معزول رهبری آیت الله منتظری داشتند، بدون توجه به شایستگی و توانایی نظامی ایشان، از مناصب فرماندهی کنار گذاشته شدند و به حاشیه رفتند. در حرکت بعدی، با خروج محسن رضایی در سال هفتاد و شش موج دوم تغییرات در سپاه آغاز شد و رهبری مجددا قادر گشت فرماندهانی را که وابستگی هایی به رییس جمهور پیشین، علی اکبر هاشمی رفسنجانی داشتند نیز به حاشیه براند.
هر چند تغییرات مذکور در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نمونه ای از کل فرایند شخصی شدن قدرت در رژیم سیاسی حاکم بر ایران بوده است، با این همه باید گفت که پیش برد فرایند مذکور و حاکم ساختن شخص گرایی بر تمامی نهادهای موجود درون نظام به سهولت حاکم ساختن مناسبات مذکور بر سپاه پاسداران نبوده است. در حقیقت حاکم کردن شخص گرایی بر مناسبات درون نظام با مقاومت هایی از درون خود آن نیز مواجه شده است. روند پر شتاب فرایند شخصی شدن از یک سو، و دشواری هایی که از سوی دیگر در مقابل این فرایند وجود داشته است، در مجموع فرایند شخصی شدن را تبدیل به فرایندی پیچیده و حیاتی در عرصۀ تحولات سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران نموده است.بر این اساس، در مطلب حاضر سعی خواهد شد با نگاهی به سابقۀ بحث، علل، موانع و منابع فرایند شخصی شدن قدرت، ابعاد این فرایند روشن تر گردند.
1. سابقه ی بحث
سعید حجاریان شاید از اولین کسانی بود که تلاش نمود تمهیدی نظری برای تحلیل و بررسی فرایند فوق فراهم آورد. او در مقاله ای که در اوایل دهۀ هفتاد در نشریۀ اطلاعات سیاسی و اقتصادی به چاپ رساند، بحث «رژیم های سلطانی، پترمونیال، و نوپتریمونیال» را وارد ادبیات سیاسی کشور کرد. هر چند آن مقاله هیچ اشاره ای به وقایع روز کشور نداشت، ولی با ترسیم ویژگی ها و مختصات رژیم هایی که قدرت سیاسی به شدت در آنها شخصی است، چارچوب نظری مناسبی برای تحلیل فرایند شخصی شدن قدرت عرضه نمود. بعداً البته، کتاب رژیم های سلطانی خوآن لینز و هوشنگ شهابی که در سال 1998 به زبان انگلیسی منتشر شده بود به زبان فارسی ترجمه شد و خوانندگان فارسی زبان توانستند به یکی از مهم ترین منابع درباب این دست از رژیم های سیاسی دسترسی پیدا کنند. طبق تعریف لینز و شهابی یکی از ویژگی هایی که رژیم های سلطانی را از رژیم های دیگر متمایز می کند، خصیصۀ شخص گرایی است. نویسندگان توضیح می دهند که شخص گرایی سلطانی دو جنبه دارد: اول کیش شخصیت آشکار پیرامون رهبر، و دوم گرایش به سوی دودمان گرایی. در توضیح کیش شخصیت رهبر در سلطانیسم باید گفت که او در آرزوی ایجاد وجهه ای کاریزمایی برای خود است. از این جهت القاب و عناوین جدیدی برای خود وضع می کند. رهبران سلطانی هم چنین بسیار علاقه دارند که به عنوان متفکرانی بزرگ محسوب شوند و به نوشتن کتبی به این منظور می پردازند. جنبۀ دوم به نقش اعضای خانوادۀ فرمانروا در تصمیم گیری های رژیم ناظر است. موروثی بودن نیز ویژگی مهم دیگر دودمان گرایی است. ترکیب این دو ویژگی در کنار یکدیگر شخص گرایی سلطانی را رقم می زند.
از میان سایر نویسندگان اکبر گنجی در سال های اخیر همّ زیادی را مصروف آن داشته است که رژیم جمهوری اسلامی ایران را در قالب یک رژیم سلطانی توصیف کند. گنجی نیز با تمرکز به شخصی شدن بیش از پیش قدرت در سالیان اخیر استدلال می کند که رژیم سیاسی حاکم بر ایران گونه ای رژیم سلطانی است و تفاوت ولی فقیه و سلطان در این رژیم تنها تفاوتی اسمی است.
از سوی دیگر علیرضا علوی تبار در مطلبی با عنوان "نظام سلطانی یا وضعیت سلطانی" به رد دیدگاهی پرداخت که تلاش می کند نظام حاکم بر ایران را نظامی سلطانی توصیف کند. او در مقابل، مفهوم وضعیت سلطانی را به میان کشید. وضعیت سلطانی وضعیتی موقت است که در آن رژیم غیردموکراتیک مستعد آن است که سه راه متفاوت را در پیش گیرد، به رژیمی سلطانی تبدیل شود، به رژیمی غیردموکراتیک از انواع دیگر بدل شود، یا به رژیمی دموکراتیک تبدیل گردد
در جمع بندی مباحث مطرح شده باید گفت که نظریات مورد اشاره درباب رژیم های سلطانی از جهاتی برای تحلیل مورد ایران مناسب و از جهاتی نیز نامناسب اند. در میان ویژگی های ذکر شده مباحث مربوط به شخصی گرایی، ریاکاری قانونی، تیره شدن مرزها میان رژیم و دولت از جمله مفاهیمی هستند که می توانند جنبه هایی از مناسبات قدرت در رژیم جمهوری اسلامی ایران را روشن سازند. با این همه به دلایلی هنوز نمی توان رژیم جمهوری اسلامی ایران را رژیمی سلطانی خواند.
مهم ترین دلیل بر این مدعا وجود گونه ای "تکثر سیاسی محدود" در رژیم سیاسی ایران است. تکثر سیاسی محدود یکی از ویژگی های رژیم های اقتدارگراست، و رژیم های اقتدارگرا نیز مانند رژیم های سلطانی یکی از اقسام رژیم های غیر دموکراتیک را تشکیل می دهند. منظور از ویژگی "تکثر سیاسی محدود" آن است که نوعی گوناگونی و تفاوت در آرا و عملکردها بین نخبگان سیاسی وجود دارد. با این همه این تکثر سیاسی محدود است؛ هرگز از حدودی فراتر نمی رود؛ و بخش های قابل توجهی از جمعیت را نیز دربر نمی گیرد. وجود عرصۀ سیاست جناحی در رژیم سیاسی ایران مهم ترین شاهد وجود این تکثر محدود در رژیم جمهوری اسلامی است و به نوبۀ خود این نکته را توضیح می دهد که رژیم سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، علی رغم پررنگ بودن برخی گرایش های سلطانی در آن، تاکنون تبدیل به رژیمی سلطانی نشده است. برای روشن شدن این تفاوت می توان تکثر سیاسی موجود در رژیم سیاسی جمهوری اسلامی ایران را با تکثر سیاسی موجود در رژیم شاه پس از سال 1342 که یکی از نمونه های شناخته شدۀ رژیم های سلطانی در جهان است مقایسه کرد.
به این ترتیب باید گفت رژیم سیاسی حاکم بر ایران نوعی رژیم اقتدارگرا استکه گرایش سلطانی پررنگی در آن وجود دارد। در واقع بخشی از نیروهای موجود در رژیم با پیش راندن پروژۀ شخصی کردن قدرت درصددند تکثر سیاسی محدود موجود را تا حدود زیادی از بین ببرند و ویژگیهای سلطانی رژیم را پررنگ تر سازند. در مقابل این پروژه مقاومت هایی از درون مجموعۀ رژیم و ساختار دولت نیز اتفاق افتاده است. تحلیل کردن ویژگی های سلطانی در رژیم ایران در قالب یک گرایش و نه صفت کلی رژیم این امتیاز را دارد که به تحلیلگر اجازه می دهد مقاومت های ایجاد شده در برابر فرایند شخصی شدن و پررنگ شدن ویژگی های سلطانی رژیم را نیز تبیین نماید. در حالی که اگر رژیم را به تمامی رژیمی سلطانی توصیف کنیم، قادر نخواهیم بود، اولا تکثر سیاسی موجود در نظام را بفهمیم و توضیح دهیم، و ثانیاً تحلیل مناسبی از شکاف های درون رژیم ارائه نماییم ، چرا که رژیم های سلطانی به این دلیل که فاقد تکثر سیاسی محدود رژیم های اقتدارگرا هستند، و تصمیم گیر اصلی در آن ها شخص سلطان است، عموماً شکافی جدی را نیز درون بلوک قدرت تجربه نمی کنند.
اینکه رژیم سیاسی جمهوری اسلامی ایران چگونه رژیمی است البته نیازمند بحث مستوفی و مفصلی است، و مقالی دیگر می طلبد. مشکل اصلی بحث درباب ماهیت رژیم سیاسی ایران این است که مشابهت ها و تفاوت هایی با انواع گوناگون رژیم های سیاسی غیردموکراتیک مانند رژیم های اقتدارگرا، رژیم های تمامیت خواه و پساتمامیت خواه، و رژیم های سلطانی داراست.
فرایند شخصی شدن قدرت در ایران در دو دهه اخیر/ قسمت اول
جلیل صالح پور
«شخصی شدن قدرت در ایران در دو دهه اخیر»، عنوان مقالهای تحلیلی است به قلم جلیل صالحپور که به تحولات قدرت در ایران در دو دهه گذشته میپردازد. این مقاله از امروز در ۵ شماره متوالی منتشر خواهد شد. صاحب این قلم، این یادداشت تحلیلی را به سعید حجاریان تقدیم کرده است. بخش اول این مقاله به شرح زیر است:
درآمد و سابقه بحث: تحولات چند هفتۀ اخیر اعم از مناظرۀ تاریخی بین میرحسین موسوی و محمود احمدی نژاد، تقلب گسترده در انتخابات، تایید انتخابات توسط رهبری، سرکوب خونین و شدید معترضان، خطبه های اکبر هاشمی رفسنجانی، همه و همه پرسش های بسیاری را در برابر ناظران قرار داده است، و تحلیل گران را بر آن داشته تا به تبیین وقایع مذکور بپردازند، و عوامل متعدد و بعضاً متعارضی را برای توضیح حوادث فوق پررنگ نمایند. به نظر می رسد یکی از فرایندهایی که به فهم بخشی از حوادث رخ داده در هفته های اخیر کمک می کند فرایند شخصی شدن قدرت است، فرایندی که تقریبا از اوایل زعامت رهبر فعلی نظام آغاز شده وبا طی فراز و نشیب هایی در سال های اخیر شتاب بی سابقه ای گرفته است.
منظور از فرایند شخصی شدن قدرت آن است که کلیۀ روابط موجود در رژیم سیاسی بین مرکز اصلی قدرت و نخبگان، نهادها، و سازمانهای دیگر مبتنی بر یک رابطۀ ارادتمندانه شود. مقامات فرودست که به مرکز اصلی قدرت ارادت می ورزند، صرفا مطیع اوامر باشند و چون و چرا نکنند. نه شایسته سالاری، که ارادت به مقام مافوق معیار اصلی برای عزل و نصب ها باشد. کیش شخصیت از ویژگی های دیگر فرایند شخصی شدن است. پیشبرندگان این فرایند تلاش می کنند نوعی وجهۀ کاریزمایی پیرامون شخص فرمانروا ایجاد کنند. جنبۀ دیگر فرایند شخصی شدن پررنگ شدن گرایش های دودمانگرایانه و پررنگ شدن اعضای خانوادۀ شخص فرمانروا در تصمیم گیری های رژیم است.
با روشن شدن تعریف فرایند شخصی شدن و نگاهی اجمالی به تاریخ سی سالۀ رژیم جمهوری اسلامی می توان مشاهده کرد که از اوایل زعامت رهبر فعلی نظام پایه ریزی چنین نظمی در ساحت سیاسی ایران آغاز شد، و سعی اصلی بر آن قرار گرفت که نظمی با مختصات فوق جایگزین نظم موجود در ساختار سیاسی ایران گردد. به عنوان مثال اولین جایی که رهبر بر آن تمرکز نمود سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. او از همان ابتدا تلاش نمود که رابطه ای مبتنی بر علقه های مرید و مرادانه با فرماندهان عالی رتبۀ سپاه ایجاد کند. رابطۀ شخصی و ارادتمندانۀ فرماندهان سپاه با شخص خودش را معیار اصلی عزل و نصب ها و ترفیع ها یا تنزل ها قرار دهد. و به این ترتیب به جای اینکه با غیر شخصی کردن روابط، مجموعۀ سپاه را مشمول فرایند حرفه ای شدن کند و آن را تبدیل به یک نیروی نظامی حرفه ای و غیرسیاسی نماید، این نیرو را هر چه بیشتر دستخوش مناسبات شخصی و غیرحرفه ای ساخت. برای پیش بردن این پروژه، در اولین موج تصفیه کلیۀ فرماندهان سپاه مانند داوود کریمی که علاقه یا ارادتی به قائم مقام معزول رهبری آیت الله منتظری داشتند، بدون توجه به شایستگی و توانایی نظامی ایشان، از مناصب فرماندهی کنار گذاشته شدند و به حاشیه رفتند. در حرکت بعدی، با خروج محسن رضایی در سال هفتاد و شش موج دوم تغییرات در سپاه آغاز شد و رهبری مجددا قادر گشت فرماندهانی را که وابستگی هایی به رییس جمهور پیشین، علی اکبر هاشمی رفسنجانی داشتند نیز به حاشیه براند.
هر چند تغییرات مذکور در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نمونه ای از کل فرایند شخصی شدن قدرت در رژیم سیاسی حاکم بر ایران بوده است، با این همه باید گفت که پیش برد فرایند مذکور و حاکم ساختن شخص گرایی بر تمامی نهادهای موجود درون نظام به سهولت حاکم ساختن مناسبات مذکور بر سپاه پاسداران نبوده است. در حقیقت حاکم کردن شخص گرایی بر مناسبات درون نظام با مقاومت هایی از درون خود آن نیز مواجه شده است. روند پر شتاب فرایند شخصی شدن از یک سو، و دشواری هایی که از سوی دیگر در مقابل این فرایند وجود داشته است، در مجموع فرایند شخصی شدن را تبدیل به فرایندی پیچیده و حیاتی در عرصۀ تحولات سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران نموده است.بر این اساس، در مطلب حاضر سعی خواهد شد با نگاهی به سابقۀ بحث، علل، موانع و منابع فرایند شخصی شدن قدرت، ابعاد این فرایند روشن تر گردند.
1. سابقه ی بحث
سعید حجاریان شاید از اولین کسانی بود که تلاش نمود تمهیدی نظری برای تحلیل و بررسی فرایند فوق فراهم آورد. او در مقاله ای که در اوایل دهۀ هفتاد در نشریۀ اطلاعات سیاسی و اقتصادی به چاپ رساند، بحث «رژیم های سلطانی، پترمونیال، و نوپتریمونیال» را وارد ادبیات سیاسی کشور کرد. هر چند آن مقاله هیچ اشاره ای به وقایع روز کشور نداشت، ولی با ترسیم ویژگی ها و مختصات رژیم هایی که قدرت سیاسی به شدت در آنها شخصی است، چارچوب نظری مناسبی برای تحلیل فرایند شخصی شدن قدرت عرضه نمود. بعداً البته، کتاب رژیم های سلطانی خوآن لینز و هوشنگ شهابی که در سال 1998 به زبان انگلیسی منتشر شده بود به زبان فارسی ترجمه شد و خوانندگان فارسی زبان توانستند به یکی از مهم ترین منابع درباب این دست از رژیم های سیاسی دسترسی پیدا کنند. طبق تعریف لینز و شهابی یکی از ویژگی هایی که رژیم های سلطانی را از رژیم های دیگر متمایز می کند، خصیصۀ شخص گرایی است. نویسندگان توضیح می دهند که شخص گرایی سلطانی دو جنبه دارد: اول کیش شخصیت آشکار پیرامون رهبر، و دوم گرایش به سوی دودمان گرایی. در توضیح کیش شخصیت رهبر در سلطانیسم باید گفت که او در آرزوی ایجاد وجهه ای کاریزمایی برای خود است. از این جهت القاب و عناوین جدیدی برای خود وضع می کند. رهبران سلطانی هم چنین بسیار علاقه دارند که به عنوان متفکرانی بزرگ محسوب شوند و به نوشتن کتبی به این منظور می پردازند. جنبۀ دوم به نقش اعضای خانوادۀ فرمانروا در تصمیم گیری های رژیم ناظر است. موروثی بودن نیز ویژگی مهم دیگر دودمان گرایی است. ترکیب این دو ویژگی در کنار یکدیگر شخص گرایی سلطانی را رقم می زند.
از میان سایر نویسندگان اکبر گنجی در سال های اخیر همّ زیادی را مصروف آن داشته است که رژیم جمهوری اسلامی ایران را در قالب یک رژیم سلطانی توصیف کند. گنجی نیز با تمرکز به شخصی شدن بیش از پیش قدرت در سالیان اخیر استدلال می کند که رژیم سیاسی حاکم بر ایران گونه ای رژیم سلطانی است و تفاوت ولی فقیه و سلطان در این رژیم تنها تفاوتی اسمی است.
از سوی دیگر علیرضا علوی تبار در مطلبی با عنوان "نظام سلطانی یا وضعیت سلطانی" به رد دیدگاهی پرداخت که تلاش می کند نظام حاکم بر ایران را نظامی سلطانی توصیف کند. او در مقابل، مفهوم وضعیت سلطانی را به میان کشید. وضعیت سلطانی وضعیتی موقت است که در آن رژیم غیردموکراتیک مستعد آن است که سه راه متفاوت را در پیش گیرد، به رژیمی سلطانی تبدیل شود، به رژیمی غیردموکراتیک از انواع دیگر بدل شود، یا به رژیمی دموکراتیک تبدیل گردد
در جمع بندی مباحث مطرح شده باید گفت که نظریات مورد اشاره درباب رژیم های سلطانی از جهاتی برای تحلیل مورد ایران مناسب و از جهاتی نیز نامناسب اند. در میان ویژگی های ذکر شده مباحث مربوط به شخصی گرایی، ریاکاری قانونی، تیره شدن مرزها میان رژیم و دولت از جمله مفاهیمی هستند که می توانند جنبه هایی از مناسبات قدرت در رژیم جمهوری اسلامی ایران را روشن سازند. با این همه به دلایلی هنوز نمی توان رژیم جمهوری اسلامی ایران را رژیمی سلطانی خواند.
مهم ترین دلیل بر این مدعا وجود گونه ای "تکثر سیاسی محدود" در رژیم سیاسی ایران است. تکثر سیاسی محدود یکی از ویژگی های رژیم های اقتدارگراست، و رژیم های اقتدارگرا نیز مانند رژیم های سلطانی یکی از اقسام رژیم های غیر دموکراتیک را تشکیل می دهند. منظور از ویژگی "تکثر سیاسی محدود" آن است که نوعی گوناگونی و تفاوت در آرا و عملکردها بین نخبگان سیاسی وجود دارد. با این همه این تکثر سیاسی محدود است؛ هرگز از حدودی فراتر نمی رود؛ و بخش های قابل توجهی از جمعیت را نیز دربر نمی گیرد. وجود عرصۀ سیاست جناحی در رژیم سیاسی ایران مهم ترین شاهد وجود این تکثر محدود در رژیم جمهوری اسلامی است و به نوبۀ خود این نکته را توضیح می دهد که رژیم سیاسی در جمهوری اسلامی ایران، علی رغم پررنگ بودن برخی گرایش های سلطانی در آن، تاکنون تبدیل به رژیمی سلطانی نشده است. برای روشن شدن این تفاوت می توان تکثر سیاسی موجود در رژیم سیاسی جمهوری اسلامی ایران را با تکثر سیاسی موجود در رژیم شاه پس از سال 1342 که یکی از نمونه های شناخته شدۀ رژیم های سلطانی در جهان است مقایسه کرد.
به این ترتیب باید گفت رژیم سیاسی حاکم بر ایران نوعی رژیم اقتدارگرا استکه گرایش سلطانی پررنگی در آن وجود دارد। در واقع بخشی از نیروهای موجود در رژیم با پیش راندن پروژۀ شخصی کردن قدرت درصددند تکثر سیاسی محدود موجود را تا حدود زیادی از بین ببرند و ویژگیهای سلطانی رژیم را پررنگ تر سازند. در مقابل این پروژه مقاومت هایی از درون مجموعۀ رژیم و ساختار دولت نیز اتفاق افتاده است. تحلیل کردن ویژگی های سلطانی در رژیم ایران در قالب یک گرایش و نه صفت کلی رژیم این امتیاز را دارد که به تحلیلگر اجازه می دهد مقاومت های ایجاد شده در برابر فرایند شخصی شدن و پررنگ شدن ویژگی های سلطانی رژیم را نیز تبیین نماید. در حالی که اگر رژیم را به تمامی رژیمی سلطانی توصیف کنیم، قادر نخواهیم بود، اولا تکثر سیاسی موجود در نظام را بفهمیم و توضیح دهیم، و ثانیاً تحلیل مناسبی از شکاف های درون رژیم ارائه نماییم ، چرا که رژیم های سلطانی به این دلیل که فاقد تکثر سیاسی محدود رژیم های اقتدارگرا هستند، و تصمیم گیر اصلی در آن ها شخص سلطان است، عموماً شکافی جدی را نیز درون بلوک قدرت تجربه نمی کنند.
اینکه رژیم سیاسی جمهوری اسلامی ایران چگونه رژیمی است البته نیازمند بحث مستوفی و مفصلی است، و مقالی دیگر می طلبد. مشکل اصلی بحث درباب ماهیت رژیم سیاسی ایران این است که مشابهت ها و تفاوت هایی با انواع گوناگون رژیم های سیاسی غیردموکراتیک مانند رژیم های اقتدارگرا، رژیم های تمامیت خواه و پساتمامیت خواه، و رژیم های سلطانی داراست.
۱ نظر:
كروبي شجاع http://www.facebook.com/profile.php?id=100000172662260&ref=name
ارسال یک نظر