۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

اعتراف حق توست
یادداشتی از امین ذال
1. اعتراف و اقرار علیه خویشتن سابقه ای به درازی آزادگی خواهی دارد و وسیله ای است که در مواقع «استیصال» به دست اقتدارگران، بر علیه آزادی خواهان اعمال می شود. استیصال بدین مفهوم که آنان در یک بازی عادلانه و برابر، توان رویارویی با فکر و اندیشه آزادی خواهان را ندارند و از سر «ناچاری» دست به کاری می زنند که افراد، خود به آنچه می کرده اند و می اندیشیند حکم بطالت بزنند. در اینجا هم این خودکامگان هستند که برای اثبات خود دست به دامان مخالفان خود می شوند! و این تناقض خنده داری است که البته از حقانیت آزادی خواهان و ضعف خودکامگان حکایت دارد.
2. نباید از کسانی که در زیر شکنجه های روحی و جسمی شدید مجبور به گفتن حرف هایی می شوند (که بر علیه شخصیت، فکر، اندیشه و تبار خود است) خرده گرفت. فشار زندان و انفرادی (حتی اگر همراه با شکنجه های بدنی دیگری هم نباشد) آنچنان طاقت فرساست که هر انسانی (با استثنا های بسیار ناچیز) حاضر می شود برای رهایی از آن دست به هرکاری بزند. تصور برخی از زندان انفرادی آنچنان دور از واقعیت است و خارج از میدان چنان به لنگش کن گفتن دست می زنند که باعث رنجش آدمی می گردد. برای تصورِ آنچه به انسان در دوره انفرادی می رود کافی است یک هفته مجبورت کنند در اتاق خودت بر روی تخت خود (که فضای تقریبی سلول انفرادی است) باقی بمانی و اجازه بیرون رفتن از بستر را نداشته باشی. بدون هم صحبتی و بدون خبری از هیچ جای این عالم. دیوانه می شوی! حال این شرایط را در زندان های بی نام و نشانی تصور کن که بستر گرم و نرمت شده است سلول تنگ و تاریک با نوری یکنواخت و دیوارهای سرد و سخت. نه می دانی کجا هستی نه می دانی دنیا این روزها چگونه می گردد، نه می دانی چه مدت آنجا خواهی بود و نه.... تنهای مطلق. بی پناه مطلق. آیا تحمل این شرایط آسان است؟ برخی می گویند کسانی که در کشوری مانند ایران فعالیت سیاسی می کنند باید با فرض داشتن چنین مقاومتی وارد گود شوند که در آخر مجبور نباشند در زیر فشار دست به تکذیب خویش زنند. به قول محسن آرمین مگر ما می دانیم که چقدر تاب انفرادی کشیدن را داریم؟ مگر این میزان تاب آوردن در شناسنامه ما حکاکی شده است؟ مگر نه این است که این قبیل موضوعات خود را در محیط اصلی نمایان می کند؟ پس چگونه از قبل بفهمیم که ما آدمِ کار سیاسی در ایران هستیم یا نه؟ تازه مگر افرادی که تاب زندان را ندارند حق ندارند معترض رفتار فاجعه آمیز حکومت باشند؟ چرا می خواهیم افراد را به صرف اینکه توان انفرادی و درد را ندارند از حق اعتراض محروم کنیم؟ آیا این محروم سازی خود نوعی دیکتاتوری نیست؟
3. هر کسی محق است فعالیت سیاسی کند و همچنین محق است که خود را از دست حیوان صفتانی که سخت ترین شکنجه ها را علیه آنان اعمال می کند رها نماید. و تازه مگر به قول آن سخن معروف، با اعتراف گالیله بر اشتباه خویش! زمین دیگر بر گرد خورشید نگردید؟ یا طول و عرضی پیدا کرد و از گردی قامتش کاسته شد؟ اگر ما بر راه خویش ایمان داریم، که داریم، اگر بر علیه دشمنان خلق مبارزه می کنیم و خواهان آزادی و عدالت هستیم که هستیم، مگر خود نمی دانیم راه چاه را؟ مگر سره را از ناسره نمی دانیم که منتظر باشیم در دادگاه دوستانمان بگویند که اشتباه کرده اند که دوباره دست به انتخاب بزنیم؟ فارغ از رفتاری که دوستانمان در زندان و دادگاه نشان می دهند، این ما هستیم که باید بر اعتقاد خود بایستیم نه آن مظلومانی که در زندانند. چطور است که هم آنان باید در انفرادی و شگنجه باشند، هم مقاومت کنند؟ چرا همه سختی ها را برای آنان می خواهیم؟ حال که آنان در زیر دست بازجویان سخت ترین دوران را می گذرانند، دیگر توقع مقاومت از آنان، نوعی جفای به آنان است. این دفعه ما که در بیرونیم باید مروج همان اندیشه هایی باشیم که آنان به جرم آنها در زندانند. اگر تقسیم کاری هم باشد، نوبت به ماست که پرچم مبارزه را که تا پیش از این دست آنان بود دوباره برافرازیم. نه آنکه ناله ای کنیم و احیانا زیر لب گله ای ساز کنیم از مقاومتِ کم دوستانمان. که آنان شایسه احترامند و شایسه تحسین و قدردانی.
4. هرچند حق زندانیان در بند است که بگویند و تکرار کنند همان حرف های بازجویان را برای اینکه دوباره آزاد شوند. و شاید حتی از دیدگاه عقلانی خوب هم باشد که بگویند و آزاد شوند و دوباره در جامعه به مبارزه علیه ظلم ادامه دهند. چرا که ما آنان را در آزادی می خواهیم، همراه خودمان. اما با این وجود نمی توانم حس احترام خودم را بیان نکنم نسبت به افرادی که با وجود همه سختی ها همچنان قهرمانانه مقاومت می کنند. نمی توانم ببینم افرادی را که مبارزه ای مضاعف می کنند و بیرق نبرد علیه استبداد را در زندان نیز بالا نگه می دارند، و نگویم از شجاعت آنان. آنان که با مقاومت خود برگ های درخشانی از داستان آزادگی را می نگارند. هرچند هیچ انتظاری نیست. اما اینان از حق خود می گذرند و آن را به مردم هدیه می کنند. شاید انگشت شمار باشند اما هرکدامشان نمادی هستند از مقاومت. افرادی که حتی می توان افکارشان را قبول نداشت اما نمی توان تحسینشان نکرد. مقاومت اکبر گنجی، محسن سازگارا، تقی رحمانی، هدی صابر، رضا علیجانی، مصطفی تاج زاده و ... همیشه دوران افتخار آفرین و قابل ستایش خواهد بود.
منبع: http://milezok.wordpress.com

هیچ نظری موجود نیست: