۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

دکتر محسن کدیور در گفت‌وگو با «موج سبز آزادی»:
اکثر مردم معتقدند نظام به لحاظ اخلاقی و دینی رفوزه شده است
«باید کمربندها را محکم ببندیم، روزهای سخت‌تری در پیش است.» این یکی از مهمترین نکاتی است که حجت‌الاسلام محسن کدیور در مصاحبه‌اش با «موج سبز آزادی» بر آن تاکید می‌کند، هرچند خود اذعان دارد که در افق دور، پیروزی ملت را می‌بیند. دکتر کدیور در بخشی از این مصاحبه، تحلیل خود را از وضع موجود مطرح می‌سازد و در بخشی دیگر، تجویز خود را برای چگونگی تداوم راه اصلاحات ارائه می‌کند. در اولین شب از ماه مبارک رمضان، متن کامل این گفت‌وگوی اختصاصی را به خوانندگان محترم تقدیم می‌کنیم و امیدواریم تداوم این بحث‌ها، به تداوم و پویایی «راه سبز امید» کمک کند.
نکات مهم مصاحبه:

- هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم که رژیم جمهوری اسلامی به این درجه از فساد رسیده باشد

- باید کمربندها را محکم ببندیم، روزهای سخت‌تری در پیش است

- ملت از روحانیت و حوزه در احقاق حقوق ملی و طبیعی و اعتراض به ظلم نهادینه به مراتب جلوتر است

- آنچه با نفی شرع و قانون و اخلاق حفظ می‌شود نظام اسلامی نیست، نظام شیطانی است

- مشکل اصلی کشور ما مقامات غیر پاسخگو و پرمدعا است. به کدام دلیل اسلامی و قانونی عملکرد رهبری که امّ و اساس اکثر بحرانهای اخیر است، مورد ارزیابی و نظارت قرار نمی گیرد؟ چرا مجلس خبرگان رهبری به وظیفه قانونی و شرعی خود عمل نمی کند؟ مردم اعضای این مجلس را به دلیل مجامله و سکوت سؤال برانگیزشان نخواهند بخشید. امروز هر کس به ندای "هل مِن ناصر" (دادخواهی) این ملت مظلوم لبیک نگوید، روسیاه است و غیرمعذور. صحنه امتحان بزرگی است. حکام رژیم جمهوری اسلامی به دلیل تجاوز نهادینه به حقوق ملت و خیانت در امانت ملی و سرکوب وحشیانه اعتراض مسالمت آمیز مردم، مغضوب ملت ایرانند. اهل سکوت و مماشات و مجامله در هر کسوت و مقام و موقعیت نیز عمله ظلمه محسوب می شوند و حامی بی‌جیره و مواجب ولایت جائر.
- امروز اگر از مردم ایران بپرسیم، آیا این رژیم به موازین دینی، اخلاقی و قانونی پایبند است، اکثریت می‌گویند خیر. بنابراین ما الان با حکومتی مواجهیم که به لحاظ دینی و اخلاقی و قانونی رفوزه شده است. آن کسی که رفوزه شده رژیم جمهوری اسلامی است نه نخبگانی چون آیت‌الله منتظری و صانعی و طاهری و یا جوانانی که برای یافتن رای گم‌شده خود به خاک و خون غلتیدند.
- قبل از انقلاب می‌گفتند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه، پس از انقلاب هم می‌گویند مخالفت با رهبری مخالفت با خدا و رسول و ائمه است. آیا شرک معنایی جز این دارد؟
- مطمئنا موسوی و کروبی آمده بودند تا جمهوری اسلامی را اصلاح کنند، اما به نظر می‌رسد که نهادهای تحت امر ولایت فقیه با این اعمالی که انجام دادند، می‌خواهند به همه ثابت کنند که این نظام اصلاح‌ناپذیر است.
- مشکل اصلی حکومت فعلی این است که می‌پندارد حق مطلق است. بیشترین تخلف از قانون اساسی توسط مقام رهبری و رئیس جمهوری صورت گرفته است. بر اساس همین قانون اساسی با همه تناقض‌های بنیادیش می‌توان با تکیه بر فصل سوم آن به کف مطالبات مردم ایران جامه عمل پوشانید. اگر بخواهیم واقعا قانون را اجرا کنیم اولین کسانی که از گردونه خارج می‌شوند، حکام فعلی‌اند. البته قانون به روایت حقوقدانان و وکلای مستقل و باسواد، نه قانون به روایت وابستگان قدرت و کم خردهای پرمدعا.
---------------------------------------
جناب آقای کدیور! امروز اولین روز ماه مبارک رمضان است. ماه رحمت و میهمانی خداوند متعال. اهمیت این ماه برای جنبش سبزی که از دو ماه پیش راهش را آغاز کرد و همچنان مصمم و استوار در برابر ظلمی که به مردم بیگناه رفته ایستاده است را در چه می‌دانید و چگونه می‌شود از ظرفیت‌های این ماه برای تقویت شریان سبز امید در رگ‌های این جنبش استفاده کرد؟ به طور خاص می‌خواستم درباره نقش نماز جمعه به عنوان تجلی اجتماعی حیات دینی در ایران و نقش آن در تقویت این جنبش از شما سوال کنم.
با سلام خدمت شما دوستان خوب موج سبز آزادی. در خصوص این سوال باید بگویم که بین ماه‌های قمری، ماه رمضان شریف‌ترین است و در فرهنگ مسلمانان هم به ماه مبارک مشهور است. مهم‌ترین ویژگی این ماه رحمت و مغفرت است. اکثر مسلمانان هم این ماه را به هم تبریک می‌گویند. اهمیت رمضان چیزی شبیه اهمیت نوروز در بین ایرانیان باستان است. با فرا رسیدن این ماه خداوند درهای بهشت را می‌گشاید، مگر کسی خود آن درها را ببندد، و درهای جهنم را می‌بندد، مگر کسی خود آن درها را بگشاید. کسانی که بیشترین ارتباط را می‌خواهند با خدا برقرار کنند، به گسترش رحمت و مغفرت و بخشش می پردازند. حکومتی که دم از دین و آیین می‌زند در نحوه عملکرد خودش با شهروندان، به ویژه با معترضان باید به شیوه رحمت که متناسب با ماه مبارک رمضان است عمل کند.
علی‌القاعده مهم‌ترین نهاد دینی، نمازهای جمعه هستند و انتظار می‌رود که تریبون‌های نمازجمعه، بلندگوی معرفت و کرامت باشند و کرداری متناسب با پیامبر (ص) که رحمه للعالمین است و قرآن که کتاب رحمت است داشته باشند. ولی متاسفانه تریبون نمازجمعه بویژه در سه ماه اخیر تبدیل به پایگاه تزریق خشونت و قساوت و سبعيت شده است. اینکه کسانی بدون طی مراحل قضایی، یک طرفه و بدون ارائه هیچ سند ومدرکی جامعه را به سوی خشونت سوق می دهند، به هیچ وجه با مبانی اصیل اسلامی پذیرفته نیست. حکومتی بودن نمازجمعه معنایش این نیست که امام جمعه، مامور حکومتی و دنبال‌کننده منویات رهبر کشور باشد، بلکه مطابق موازین دینی، باید ادامه‌دهنده راه کرامت و رحمت در جامعه باشد. اگر این شیوه ادامه پیدا کند، هیچ تفاوتی میان نمازجمعه، بسیج و اوین نخواهد بود؛ چراکه همگی آهنگ یکسانی دارند، آهنگ قساوت و خشونت. هیچ وقت انتظار نداشتیم در حکومت اسلامی، با تظاهرات، اعتراض و انتقاد مسالمت‌آمیز مردم این‌گونه با خشونت برخورد شود. حکومتی که سمبل آن علی (ع) است حالا درست بر خلاف سیره علی و روش و منشش، قساوت را به شیوه امویان در نمازجمعه‌های ایران به خصوص تهران دنبال می‌کنند.
در خطبه‌های این هفته نمازجمعه تهران، آیت الله جنتی دستور حمله و دستگیری رهبران جنبش سبز را داده و آن‌ها را ام‌الفساد اغتشاش خوانده است، این دقیقا دنباله همان راهی است که در خبرگزاری‌های بداخلاق و روزنامه‌های بی‌انصاف حکومتی شاهدش هستیم. نمازجمعه‌‌های شیعه ایران هم شبیه نمازجمعه‌های اهل سنت شده که اگر ملاحظه کنید، می‌بینید که نسخه واحدی در همه شهرها خوانده می‌شود. الان هم به جز تعداد انگشت‌شماری امام جمعه مستقل که باقی مانده‌اند، بقیه استقلال ندارند، حاصلش هم رویگردانی مردم از نهاد‌های دینی است. نمازجمعه با خطبه‌های آیت‌الله طالقانی بعد از انقلاب شروع شد و با خطبه‌های کسانی چون آیت‌الله منتظری ادامه یافت. الان نمازجمعه فرسنگ‌ها از آن راه دور شده و به تریبون ضد اسلامی و تزریق خشونت به جامعه تبدیل شده است .
در این میان نقش مردم را در نفی تا پذیرش این گفتمان خشونت‌محور که از تریبون‌های نمازجمعه به نام اسلام تبلیغ می‌شود، چگونه تبیین می‌کنید؟ آیا چنین تفسیری از اسلام که از تریبون‌های نمازجمعه تبلیغ می‌شود عملا در میان توده‌های مردم پذیرفتنی‌ست؟
اسلام حکومتی که من از آن به نام اسلام سیاه نام می‌برم، اسلامی محرف ( تحریف شده ) است. اما اسلام دیگری را هم می شناسم که اسلام سبز است و نماینده آن رسول الله است که جلوه رحمت است، امام علی(ع) است که جلوه عدالت‌طلبیست و سیدالشهداست (ع) که جلوه آزادگیست. در ماه رمضان مثل مسلمانانی که در جنگ‌های صدر اسلام روزه می‌گرفتند و سنگ به شکم می‌بستند، ما هم همراه و هم‌قدم با خانواده‌های شهدا و اسرای بی‌گناه این جنبش روزه می گیریم و برایشان دعا می کنیم. مهم‌ترین وظیفه ما در این ماه تلاوت قرآن کریم و دعا و مناجات است. قرآن که از بالا به پایین نازل شده و دعا که از پایین به بالا صاعد می‌شود. این ارتباط متقابلمان را با خداوند باید هر چه مستحکم‌تر در این ماه برقرار کنیم. ماه رمضان ماه خودسازی است. با وجود مشکلاتی که حکومت ظالم برای مردم ایجاد کرده، ماه رمضان معنوی‌تر شده و مردم نقش دعا را بیشتر و بهتر احساس می‌کنند. برای خانواده‌های اسرا و شهدا هیچ راه تظلم‌خواهی باقی نمانده، جز کوبیدن در خانه خدا. هیچ‌یک از نهادهای قانونی، بر طبق وظیفه اخلاقی، شرعی و قانونی خود عمل نکرده‌اند و تنها جایی که مانده در خانه خداست و ما مطمئنیم که این در بازخواهد شد. یکی از برکات ماه مبارک رمضان امکان تجمع دینداران معترض در مراسم و مناسک دینی مربوط به این شب‌های احیا و قدر است و وظیفه گویندگان مذهبی است که در این برهه حساس به یاری و هم‌کلامی با مردم مظلوم بیایند.
از نقش گویندگان مذهبی گفتید. می‌خواهم بیشتر در این‌باره برایمان بگویید که نقش علما و مراجع تقلید را از ابتدای شکل‌گیری این نهضت سبز تاکنون چگونه ارزیابی می‌کنید و به نظر جنابعالی که یکی نمایندگان این جریان و نیز مدرسه روشنفکری دینی محسوب می‌شوید، وظیفه علما و مراجع عظام در مقابل مردم در این برهه حساس تاریخی چیست؟
از گویندگان مذهبی، مراجع و علما انتظار می‌رود که به شیوه سیدالشهداء (ع) صدای اعتراضشان را به گوش مردم برسانند. وظیفه علما در این زمینه از همه حساس‌تر است. خدا پیمان ویژه‌ای از علما گرفته است که به میزان علمشان در مقابل کژی‌ها و کاستی‌ها بایستند. اگر چه امر به معروف و نهی از منکر وظیفه‌ای همگانی است، اما از علما شرعا و عرفا متناسب با وزن اجتماعیشان در مقایسه با مردم عادی انتظار بیشتری می‌رود. هر چه که دانش و منزلت اجتماعی بالاتر باشد، وظیفه بیشتری به گردن انسان است. وقتی صدای اعتراض یک عالم دینی شنیده شود، نحوه برخورد و بداخلاقی حکومت هم به مراتب با او شدیدتر است.
مردم در این سه ماه اخیر وظیفه خود را به نحو احسن انجام دادند. من اینجا صادقانه به شما می‌گویم که دو چیز کمتر برایم قابل پیش‌بینی نبود: اولی تلخ است و دومی شیرین. اول اینکه هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم که رژیم جمهوری اسلامی به این درجه از فساد رسیده باشد و به این سرعت از بن فاسد شده باشد. و دوم اینکه کمتر حدس می زدم که مردم به این حد از بلوغ و رشد سیاسی رسیده باشند. نحوه اعتراض مردم ایران یکی از متمدنانه‌ترین و به یادماندنی‌ترین صحنه‌های اعتراض در تاریخ ایران بود. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مردم برای اعتراضشان حاضر باشند اینقدر استقامت کنند و مرارت بکشند و عقب ننشینند.
حال در مقابل این مقاومت بزرگ مردمی باید بپرسیم علما وظیفه خود را خوب انجام دادند؟ من با شرمندگی باید بگویم به جز تعداد انگشت‌شماری از علما و مراجع حوزه، بقیه هنوز به وظیفه شرعی خود عمل نکرده‌اند. ما علمایی مثل آیت‌الله العظمی منتظری داریم که ایشان در مقابل هر کژی و ناراستی با شفافیت و دلسوزی نقد و اعتراض خود را اعلام کرده است. از سال ۶۷ زمانی که اعدام‌های بی‌رویه صورت می‌گرفت و ایشان از قدرت کناره گرفت بگیرید که اخلاقی‌ترین کار ممکن بود و بیایید تا فتواهای اخیر ایشان درباره ولایت جائر و شرایط اینکه حکومت چگونه نامشروع می‌شود.
سخنان اخیر آیت‌الله صانعی هم به همین‌سان شجاعانه بود. ایشان حرف دل ملت ایران را زدند، همان صدایی که چند میلیون معترض ایرانی در تظاهرات مسالمت آمیز خود اعلام کردند. آیت‌الله بیات هم نکات خوب و به‌جایی را متذکر شدند. آیت‌الله طاهری، از پیش‌کسوتان استخوان‌دار حوزه هم به همین طریق با مردم هم‌صدا شدند. اما اسامی که من توانستم برای شما اسم بیاورم، انگشت‌شمار هستند. برخی مانند آیت‌الله موسوی اردبیلی از طریق همدردی با خانواده‌های زندانیان، آیت‌الله شبیری زنجانی و آیت‌الله صافی گلپایگانی هم البته به شکل عملی اعتراض و نارضایتی خود را به گوش حکومت رساندند. اما در مقابل جنایاتی که رخ داد و فجایعی که اتفاق افتاد که ۶۹ نفر و چه بسا بیشتر به خاک و خون غلتیدند، آیا علمای دین خود را به ملت ادا کرده‌اند؟ پاسخ من به این سوال متاسفانه منفی است. ملت از روحانیت و حوزه در احقاق حقوق ملی و طبیعی و اعتراض به ظلم نهادینه به مراتب جلوتر است.
همانطور که اشاره کردید، فجایع بسیاری در سه ماه اخیر در نحوه برخورد با بازداشت‌شدگان رخ داد که شما هم در سخنرانی‌های اخیرتان به آنان اشاره کردید. بعد از نامه آقای کروبی به آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هم هجمه‌ای از انتقادات از سوی کارگزاران دولت کودتا روانه ایشان شد، نظر شما در مورد نحوه عملکرد رهبران جنبش سبز در باب پرده‌برداری از فجایع اخیر چیست؟
مساله اینجاست که هیچ کس خود را مسوول فجایعی که رخ داد معرفی نمی‌کند. زندان‌های ایران امن نیستند. می‌گویند کهریزک زندان غیر استاندارد است، من سوال می‌کنم خانم زهرا کاظمی و دکتر زهرا بنی یعقوب هم در کهریزک کشته شده بودند؟ هیچ کس جواب قانع‌کننده‌ای به خانواده‌های این‌ بانوان مظلوم نمی‌دهد. وقتی جریان کهریزک اتفاق افتاد گفتند زندان استاندارد نیست. من سوال می‌کنم اگر زندان غیراستاندارد است و رهبر از آن خبر نداشته که بدا به حال چنین اداره کردنی، و اگر هم خبر داشته و جلویش را نمی‌گرفته که دیگر بدتر! نامه شجاعانه کروبی درباره مساله تجاوز جنسی به بازداشت شدگان جوان هم نشان می‌دهد که اگر این امور واقعا رخ داده باشد، معنایش این است که جمهوری اسلامی از بن نامشروع شده است. اینکه نویسنده نامه را متهم کنند هم در اذهان مردم راه به جایی نمی‌برد. اینقدر شاهد و قرینه موجود است که با انکار عجولانه قوای مقننه و قضائیه جامعه قانع نمی‌شود. ما هم امیدواریم این فجایع اتفاق نیفتاده باشد. نه آقای کروبی و نه آقای موسوی هیچ یک مایل نیستند این جنایات واقعیت داشته باشد. اما شواهد متعددی در دست دارند. خب! ظلم از این بالاتر؟
این‌ها ناشی از این تصور غلط است که باید نظام را به هر طریقی حفظ کرد. نظام را باید از طرق قانونی و اخلاقی و شرعی حفظ کرد. آنچه با نفی شرع و قانون و اخلاق حفظ می‌شود نظام اسلامی نیست، نظام شیطانی است. وقتی در ادبیات رسانه‌ها و سخنرانان و روحانیان دولتی و حکومتی دقیق شویم، می بینیم تنها چیزی که این‌ها به مخالفان خود نسبت می‌دهند، مخالفت با ولایت فقیه است. منتقدان مزدور اجنبی و گمراه و فاسقند، چرا؟ چون از رهبر انتقاد کرده‌اند. آن‌ها هیچ‌گاه از خود نمی‌پرسند که آیا فردی که در این جایگاه نشسته مگر معصوم است که هر مخالفتی با او گناه نابخشودنی به حساب آید؟ حدیثی داریم که گوینده آن پیامبر اکرم (ص) و راوی آن علی (ع) است، می‌فرماید: لا طاعه للمخلوق فی معصیه‌الخالق. در نافرمانی خالق هیچ اطاعتی از مخلوق پذیرفته نیست. صرف اینکه اشکال فقط این باشد که چون مخالف با مواضع و عملکرد یک فرد بوده‌ایم، پس حتما بر باطلیم، آن هم بدون سنجش صحت و سقم مواضع آن فرد، منطق علیلی است. حضرت علی (ع) می‌فرماید: انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال. باید به محتوای سخن توجه داشت نه به گوینده آن. انتظار اطاعت مطلقه از یک انسان جائز‌الخطا انتظاری گزاف و خلاف شرع است. مشکل اصلی کشور ما مقامات غیر پاسخگو و پرمدعا است. به کدام دلیل اسلامی و قانونی عملکرد رهبری که امّ و اساس اکثر بحران‌های اخیر است، مورد ارزیابی و نظارت قرار نمی‌گیرد؟ چرا مجلس خبرگان رهبری به وظیفه قانونی و شرعی خود عمل نمی‌کند؟ مردم اعضای این مجلس را به دلیل مجامله و سکوت سؤال برانگیزشان نخواهند بخشید. امروز هر کس به ندای "هل مِن ناصر" (دادخواهی) این ملت مظلوم لبیک نگوید، روسیاه است و غیرمعذور. صحنه امتحان بزرگی است. حکام رژیم جمهوری اسلامی به دلیل تجاوز نهادینه به حقوق ملت و خیانت در امانت ملی و سرکوب وحشیانه اعتراض مسالمت آمیز مردم، مغضوب ملت ایرانند. اهل سکوت و مماشات و مجامله در هر کسوت و مقام و موقعیت نیزعمله ظلمه محسوب می شوند و حامی بی‌جیره و مواجب ولایت جائر.
منتقدین سبز ایرانی عصاره حرفشان این است که خیانتی صورت گرفته، یک دزدی ملی صورت گرفته و ولایت فقیه ظلمی که بر ملت شده را تایید کرده است و به این صورت او در این ظلم شریک شده و به همین خاطر هم ولایتش جائرانه شده است. منطق مردم ایران منطق امام حسین (ع) است که توسط یزید و امویان سرکوب شد. هر کس که امروز از عملکرد مقام رهبری یا رئیس جمهور و یا رژیم جمهوری اسلامی انتقاد کند آبرویش به حراج گذاشته می‌شود. اسائه ادبی که ذوب شدگان در ولایت در مورد آیت‌الله صانعی کردند، قبلا هم در مورد آیت‌الله منتظری شنیده بودیم. آیا هر کسی که از ولایت فقیه انتقاد کند، نه جائزالغیبه که واجب‌الغیبه محسوب می شود و می‌توان او را ترور شخصیت کرد؟ رژیم جمهوری اسلامی برای برخورد با منتقدین هیچ حد شرعی و قانونی و اخلاقی را رعایت نمی‌کند. معنای ولایت فقیه هم دقیقا همین است. مقامی فوق قانون و اخلاق و دین واین مافوق بودن به این معناست که کسی که در این جایگاه قرار گرفته به هیچ یک از این سه اصل پایبند نیست. امروز اگر از اکثریت مردم ایران بپرسیم، آیا این رژیم به موازین دینی، اخلاقی و قانونی پایبند است، اکثریت می‌گویند خیر. بنابراین ما الان با حکومتی مواجهیم که به لحاظ دینی و اخلاقی و قانونی رفوزه شده است. آن کسی که رفوزه شده رژیم جمهوری اسلامی است نه نخبگانی چون آیت‌الله منتظری و صانعی و طاهری و یا جوانانی که برای یافتن رای گم‌شده خود به خاک و خون غلتیدند.
این مساله بسیار تلخی است. سی سال پیش حکومتی در این مملکت مسلط بود که تا بن دندان مسلح بود و نسبت به مخالفین خود بسیار بی‌گذشت. حال اینکه صرفا شخص اول مملکت اسمش را از اعلیحضرت همایونی به مقام معظم رهبری تغییر داده باشد، آیا صرف این تغییر باعث اصلاح امور شده است؟ قبل از انقلاب می‌گفتند چه فرمان یزدان چه فرمان شاه، پس از انقلاب هم می‌گویند مخالفت با رهبری مخالفت با خدا و رسول و ائمه است. آیا شرک معنایی جز این دارد؟ هیچ انسانی را نمی‌توان به جای خدا نشاند. مقام خدایی فقط از آن خداست و لاغیر. اگر معنای ولایت مطلقه فقیه این چیزی است که در عمل می‌بینیم، یعنی مافوق دین و اخلاق و قانون بودن حاکمیت و انتظار اطاعت مطلقه از مردم داشتن چیزی جز شرک نیست، و شرک همان چیزی است که قرآن عمیق‌ترین مبارزه را با آن به عمل آورده است. ضربه‌ای که حکومت جمهوری اسلامی و رهبری غیرمدبرانه فعلی به حیثیت تشیع وارد کرده در تاریخ ایران بی‌سابقه بوده است. اینکه به زندانی بی‌گناه رحم نشود و زندانبان، زندانی را همچون برده خود بداند چه به لحاظ جسمی، چه به لحاظ جنسی و چه به لحاظ روانی، این بازگشت به دوران جاهلیت و تعرب بعد الهجره است. این دقیقا همان ارتجاع است. الان ما در آستانه ماه مبارک رمضان هنوز اندر خم کوچه اسلامیت که هیچ، انسانیت مانده‌ایم. ما چیزی جز اجرای بدیهیات اولیه دین، اخلاق و قانون انتظار نداریم. آنچه که انجام شده وهن اسلام و تشیع بوده است. دهان منتقد را بستن و او را لجن‌مال کردن راه حل مساله نیست. خودتان را اصلاح کنید. این حکومت است که باید خود را از این خودکامگی اصلاح کند.
شما گفتید که قدرت حاکم از بن فاسد شده است، برای اصلاح این فساد باید چه کرد؟
این دقیقا همان نکته‌ای است که آیت‌الله العظمی منتظری در فتاوای تاریخی 19 تیر خود به آن اشاره کرده است: امر به معروف و نهی از منکر از طریق کم‌هزینه‌ترین و مفیدترین راه به این وظیفه شرعی عمل کردن. وظیفه نخبگان حساس‌تر است. علمای اسلام و مراجع عظام وظیفه شرعی‌شان است که منفردا و یا مجتمعا به ظلم اعتراض کنند و الا شریک ظلم خواهند بود. خداوند از سر تقصیر کسانی که در مقابل خون مظلوم سکوت کند نمی‌گذرد. درست است که حکومت فشار می‌آورد، اما مگر مقتدای ما سیدالشهدا نیست؟ ما نباید اسم خود را شیعه حسینی بگذاریم اگر می‌خواهیم در برابر ظلم سکوت کنیم. بیشترین انتظار از علمای دین می‌رود. همان کاری را که آیت الله منتظری کردند، از علمای قم و نجف انتظار می‌رود انجام دهند. هکذا بقیه روشفنکران و نخبگان. مثلا همین ۱۲۰ پزشکان متخصصی که با نام، بیانیه‌ای راهگشا را منتشر کردند که باید از آنان تشکر کرد. بقیه هم ازحقوقدانان گرفته تا اساتید علوم سیاسی و اقتصاددانان وظیفه دارند با امضای بیانیه‌های مشابهی در حوزه تخصصیشان این وظیفه خود را در قبال ملت انجام دهند. در مورد رهبران جنبش سبز، آقایان موسوی، کروبی و خاتمی و سایر احزاب اصلاح‌طلب از مجمع روحانیون مبارز، جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، نهضت آزادی ایران، کارگزاران سازندگی، ملی مذهبی‌ها و دیگر احزاب و تشکلات تشکر می‌کنم که تا اینجای راه در کنار ملت ایستاده‌اند و خوب آمده‌اند. اما انتظار داریم که شبکه راه سبز امید مطابق موازین دینی و اخلاقی این راه را با سرعت و عمق بیشتری ادامه دهد. برای کسی تعیین تکلیف نمی‌کنم چراکه به دشواری‌های داخل ایران آگاهی دارم. آنچه بعد از انتخابات در ایران رخ داد نقطه عطفی است که آینده ایران را رقم خواهد زد. مطمئنا کروبی و موسوی آمده بودند تا جمهوری اسلامی را اصلاح کنند، اما به نظر می‌رسد که نهادهای تحت امر ولایت فقیه با این اعمالی که انجام دادند، می‌خواهند به همه ثابت کنند که این نظام اصلاح‌ناپذیر است. اما با این حال ما باید سعی کنیم که این احقاق حق و اعتراضمان را بدون خشونت و با استفاده از ظرفیت‌های مغفول قانونی به پیش ببریم. باید مراقب باشیم که در چارچوبی که حکومت به ما تحمیل می‌کند، اسیر نشویم.
وقتی می‌گویید در چارچوب قانون منظورتان چیست؟ چون نیروهای سرکوبگر هم به نام قانون‌شکنی معترضان بی‌گناه را دستگیر می‌کنند و شکنجه می‌دهند. آیا این قانونی که شما از آن سخن می‌گویید با قانونی که این‌ها از آن استفاده می‌کنند فرق می‌کند؟
مفهوم قانون را حقوقدانان بهتر از هر کسی می‌توانند معنا کنند. مثلا نامه‌ای که دکتر محقق داماد نوشت و یا بیانیه 15 تن از وکلا و حقوق‌دانان منتشر کردند. اینکه امروز عده‌ای از وکلای شریف دربندند نشان می‌دهد که جامعه حقوقی فریب این بازی با الفاظ را نخورده است و نمی‌خورد. من در یکی از سخنان اخیر خود گفته‌ام که بیش از ۵۰ اصل قانون اساسی توسط جمهوری اسلامی نقض نهادینه شده و بارها مورد تعدی و تجاوز حکومت قرار گرفته است. به طور مثال اصول ۲۷ و ۱۶۸ که حقوق ملت را در زمینه تظاهرات مسالمت آمیز و دادرسی علنی با حضور هیأت منصفه در جرائم سیاسی به رسمیت ‌شناخته، آشکارا زیر پا گذشته شده است. قانون که فقط اصول ۴ و ۵۷ و ۱۱۰، یعنی فقط آن اصولی از قانون که در آن ولایت فقیه صحبت شده نیست. حتی همان اصولی که در آن از شرایط ولی فقیه سخن گفته شده هم نقض شده‌اند. آیا تدبیر و عدالت مورد نظر قانون اساسی در مورد رهبر رعایت شده‌اند؟
ما مدعی هستیم و از کسانی که مزورانه دم از قانون می‌زنند، می‌پرسیم کدام قانون می‌گوید که باید مجرمان، حتی به قول خودشان اراذل و اوباش و اصلا اشرار را در جایی مثل کهریزک نگهداری کنند؟ اصلا مگر حق داریم با اشرار این گونه سبعانه رفتار کنیم؟ سیستم قضایی به خود اجازه می‌دهد هر گونه که می‌تواند به قول خودش، ریشه فتنه را بخشکاند؟ اصولا کسی به دیگری نام فتنه‌گر می‌دهد که خود را حق مطلق بداند. مشکل اصلی حکومت فعلی هم این است که می‌پندارد حق مطلق است. بیشترین تخلف از قانون اساسی توسط مقام رهبری و رئیس جمهوری صورت گرفته است. بر اساس همین قانون اساسی با همه تناقض‌های بنیادیش می‌توان با تکیه بر فصل سوم آن به کف مطالبات مردم ایران جامه عمل پوشانید. اگر بخواهیم واقعا قانون را اجرا کنیم اولین کسانی که از گردونه خارج می‌شوند حکام فعلی‌اند. البته قانون به روایت حقوقدانان و وکلای مستقل و باسواد، نه قانون به روایت وابستگان قدرت و کم خردهای پرمدعا.
قوه قضائیه در این بحران چه کاره است؟ آیا با تغییر رئیس آن امید پیشرفتی هست؟
من در میان سه قوه کشور قوه قضائیه را ویران ترینشان می‌دانم ، چرا که دورترین قوه کشور از اراده ملی و شش دانگ در اختیار رهبری غیرپاسخگو بوده است و تغییر مدیریت آن را نیز در راستای احقاق حقوق ملی و اجرای قانون ارزیابی نمی‌کنم. در این زمینه به چهار نکته اشاره می کنم.
اول، بی اعتنائی به دانش حقوق. به نظر می‌رسد علم حقوق بی‌ارزش‌ترین علوم در ایران است. دانشجوی حقوق ما سال‌ها حقوق می‌آموزد تا به دادگستری برود و مدارج حقوقی را طی کند و بعد از کسب امتیازات لازم به ریاست قوه قضائیه برسد. اما در تاریخ قوه قضاییه جمهوری اسلامی حتی یکی از روسای قوه قضاییه هم حقوقدان نبوده است. برای ریاست این قوه گویی حقوق دانستن شرط لازم نیست. حتی لازم نیست در کلاس‌های درس حقوق شرکت کنند، به طور خودآموز می شود با علم حقوق آشنا شد، آنچنان که عالیجنابان رئیس قوه قضائیه به دانشکده حقوق نرفته متکفل دستگاه قضائی کشور شده‌اند. پس درِ دانشکده حقوق را گِل بگیرند بهتر است. علم فقه هرگز نمی‌تواند جای علم حقوق را بگیرد. این دو رشته متفاوتند. فقاهت ما را از دانش کلاسیک حقوق بی‌نیاز نمی‌کند.
نکته دیگر اینکه هیچ یک از روسای این قوه تا کنون هیچ گونه سابقه قضائی نداشته‌اند، قبلا در این قوه اشتغال نداشته‌اند و بعد از تحویل ریاست به نفر بعد از خود هم به این قوه بازنگشته‌اند. با این اوصاف، ریاست قوه قضائیه نه به دانش حقوق نیازی دارد و نه به تجربه قضائی. چون می‌توان بدون اینکه لحظه‌ای قضاوت کرده باشیم یک شبه رئیس قوه شویم. یعنی در حد ریاست دادگستری یک بخش هم تجربه نداشته‌ایم، اما حالا مسوولیت دستگاه عریض و طویل حقوقی را به عهده می‌گیریم.
مشکل مهم دیگر قوه قضائیه حکومت جمهوری اسلامی، سیاسی بودن آن است. یعنی در جمهوری اسلامی در ظل ولایت مطلقه فقیه، قوه قضائیه مجری منویات ولی فقیه است، نه مجری مُرّ قانون. برای همین هم می‌بینیم که مدت‌ها به زندانی فشار می‌آورند تا بر خلاف واقع به آن چیزی که ولی فقیه در خطبه‌‌های نمازجمعه دیکته کرده است اعتراف کنند. بعد هم تقّش در می‌آید و معلوم می‌شود که قتل‌های زنجیره‌ای بر خلاف اعترافات صریح متهمین، کار جاسوس‌های صهیونیست نبوده است. بلکه کار برادران غیرمحترم وزارت اطلاعات بوده است. ادامه محاکمات اخیر نشان خواهد داد که قوه قضائیه جمهوری اسلامی کماکان مصلحت نظام را بر قانون و واقعيت ترجیح می‌دهد یا اینکه با آزادی زندانیان بی‌گناه به اشتباه استراتژیک خود اعتراف کند.
نکته چهارم و آخر درباره قوه قضائیه این است که این قوه زیر نظر مستقیم ولی‌فقیه اداره می‌شود و ظاهرا هیچ‌یک از روسای قوه قضائیه در دو دهه اخیر تمام این قوه را تحویل نگرفته‌اند. هرچند قانونا مسوول تمام نهادهای قضایی بوده‌اند. به شکل مشخص دادگاه‌های سیاسی و مطبوعاتی و دادگاه ویژه روحانیت و دادستانی تهران مستقیما توسط مقام رهبری اداره شده‌اند. بنابراین رئیس قوه قضائیه صرفا بخش‌های باقی‌مانده یعنی مرافعات خصوصی مردم را اداره می‌کرده است، بنابراین شخص ایشان مسوول خوب و بد وقایعی که در حوزه‌های سیاسی، مطبوعاتی، روحانیت و نیز دادستانی تهران رخ داده هستند و دادستان و مسوولان قضائی این بخش‌ها به احدی جز رهبر پاسخگو نیستند و اکثر قریب به اتفاق نارضایتی‌های مردم هم دقیقا از همین بخش‌هاست.
باید اصلاح را از قوه قضائیه شروع کرد و باید دانست که صرفا با به زبان راندن واژه عدالت جامعه سالم نمی‌شود. اجرای عدالت باید از بالاترین مقامات شروع شود. آن‌ها محق به دیگران هستند تا به قانون گردن بنهند.
برای تداوم راه اصلاحاتی که تا این حد ضروری و حیاتی به نظر می‌رسد، چه راهکارهایی را پیشنهاد می‌کنید؟
پافشاری و استقامت رهبران جنبش سبز بر مطالبات اولیه که همانا غصبی بودن ریاست جمهوری و به تبع آن عدم مشروعیت دولت و نیز مجلسی که با پذیرش نتیجه انتخاباتی فرمایشی نمایندگی ملت را از دست داده است، جزء مهم‌ترین فاکتورها برای تداوم راه این جنبش عدالت‌خواهانه و حق طلبانه است. قوه قضائیه نیز ظرف چند روز آینده نشان خواهد داد که مطیع اوامر مافوق خود است یا مجری عدالت. صداوسیما هم که تکلیفش معلوم است. مگر فساد معنایی جز آنچه این روزها در رسانه به اصطلاح ملی شاهدش هستیم، هم معنایی دارد؟ بنابراین باید بر این امر واقف بود و پای فشرد که همه قوای اصلی کشور فاسد شده‌اند و نیاز به اصلاح ساختاری دارند.
تکیه بر اینکه نمایندگان ملت در مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان به وظایف خود عمل نمی کنند، قوه قضائیه به اولیات آئین دادرسی پشت پازده است. جا انداختن اینکه حکومت ایران بیشترین قانون‌ستیزی‌ها را داشته است. پیگیری آزادی بی‌قید و شرط تمام زندانیان سیاسی و معرفی اسامی شهیدان سه ماه اخیر. تکیه بر اینکه ملت ایران اغتشاشگر و فتنه‌گر نیست، خواهان اجرای عدالت و قانون است و به شیوه اداره کشور معترض است. انتظار مردم از رهبران جنبش سبز بسیار گسترده است. آنان نیز تاکنون خوب مقاومت کرده‌اند، اما سرعت تحولات تحرک و ابتکار بیشتری می‌طلبد. البته کار آسان نیست. اجازه دهید در این زمینه در فرصت دیگری مشروح‌تر سخن بگویم.
این نکته را هم باید از یاد نبریم که کسانی که به ثروت و قدرت رسیده‌اند، به این آسانی‌ها صندلی ریاست را تحویل مردم نمی‌دهند، لذا باید خودمان را برای روزهای سخت‌تری آماده کنیم. من در افق دور، پیروزی ملت را می‌بینم، اما در آینده نزدیک باید کمربندها را محکم‌تر ببیندیم؛ چرا که روزهای سخت‌تری در پیش خواهیم داشت.
از دوستان موج سبز آزادی به خاطر ابتکارات و تلاش‌های صمیمانه‌شان تشکر می‌کنم. امیدوارم این ابرهای سیاه ظلم به‌زودی به همت شما جوانان به کناری رود و تابش خورشید حقیقت را در آینده‌ای نه چندان دور در کشور عزیزمان شاهد باشیم.

هیچ نظری موجود نیست: